32

342 60 9
                                    

پس از آنکه هری طلسمی به سوی دراکو نشانه رفت، اسنیپ بی دلیل او را مجازات کرد و باعث شد هری مسابقه کوییدیچ را از دست بدهد. البته که اسنیپ متوجه ماجرا شده بود، با اینکه تئودور به درخواست دراکو چیزی به او نگفته بود.

پس به جای هری، پانسی به عنوان جستجوگر تیم اسلایترین در مسابقه شرکت کرد و به طرز باورنکردنی ای گوی زرین را گرفت و باعث برد تیم شد.

در سالن عمومی اسلایترین جشنی بزرگ برپا بود و همه با خوشحالی نام پانسی را صدا می‌زدند و او را تشویق می‌کردند. بلیز نیز او را روی دستهایش خم کرد و مقابل همه لبهای دختر را بوسید.
پس از اخرین جلسه تنبیه با اسنیپ بالاخره هری از دست او خلاص شد و وارد سالن عمومی شد.

با صدای موسیقی و خوشحالی اسلایترینی ها مواجه شد و به پانسی تبریک گفت.
دراکو هنوز از درمانگاه مرخص نشده بود اما رفتار گویل و کراب با هری قابل ستایش بود چرا که دراکو و تئودور اجازه نداده بودند مسئله به گوش هیچکس برسد.
بلیز و پانسی به همراه دیگران به رقص و پایکوبی مشغول بودند.

تئودور گوشه ای از سالن کز کرده بود و چهره رنگ پریده اش با نور ماه گرفته بنظر میرسید.
هری از میان جمعیت گذشت و با احتیاط به دیوار تکیه داد و همانند تئودور به ماه نگاه کرد.

صدای خشدار و خسته پسر در ان سروصدا به سختی به گوش هری رسید.
تئودور: هفته بعد.
سرمای عجیبی از بدن هری گذشت و او را لرزاند. زمان کمی داشت.

سرش را ارام تکان داد و با لحنی کنترل شده گفت:
هری: ممنونم تئودور، تو فداکاری بزرگی...
تئودور با پرخاشی که خلاف چهره اش بود میان حرف هری پرید‌. چشم های شیشه ایش دیگر به ماه نگاه نمیکرد و مستقیم به عمق چشمان سبز هری خیره بود.
تئو: بخاطر تو نیست!

هری کمی از واکنش او ترسید و قدمی به عقب برداشت. تئودور اینبار ارام تر گفت:
تئو: در این باره هرگز هیچ حرفی به هیچکس نمی‌زنی. فهمیدی؟
کلماتش شمرده شمرده به صورت هری کوبانده شدند.

هری: باشه.
فقط همین کلمه از دهانش خارج شد، میدانست که رفتار تئودور بخاطر کاری است که هری در حق دراکو انجام داده. قلب خودش نیز از ان روز ارام و قرار نداشت و نمیتوانست خودش را ببخشد.

فضای خفه سالن و رفتار زننده تئودور همه چیز را برای هری سخت تر میکرد. نیم نگاهی به تئودور انداخت که حالا بازهم از پنجره به اسمان تیره شب چشم دوخته بود و هری را نادیده می گرفت.
قدم های سستش را به سمت درب سالن هدایت کرد و از ان فضای پرتنش خارج شد.

حرف های دامبلدور راجع به جان پیچ ها در سرش میچرخید. هری باید انها را نابود میکرد تا همه زنده بمانند.
او باید ترس هایش را کنار میگذاشت و یکی پس از دیگری، جان پیچ های ولدمورت را نابود میکرد.

Descendant of Slytherin [drarry]Where stories live. Discover now