10

688 94 55
                                    

پرسی ارشد گروه گریفیندور سد راه هری و بلیز شد.
پرسی: سریعتر برگردین به خوابگاهتون، اینجا موندن خطرناکه.

هری: پس تو چی؟
پرسی: من ارشدم کسی به من حمله نمی کنه.
بلیز دهانش را باز کرد تا چیز خنده داری درباره ی نواده اسلایترین و هری بگوید که ناگهان صدایی از پشت سر هری و بلیز در فضای راهرو پیچید.

دراکو مالفوی با حالتی شق و رق به سویشان می آمد، موهایش کمی بلندتر شده بود و تا گردن سفیدش می رسید.
هری برای اولین بار از دیدن او خوشنود شد.

مالفوی با حالتی جدی به آنها نگاه کرد، یکی از دست هایش را در جیب ردایش فرو برد و با لحن کشدارش گفت:
دراکو: هی ویزلی اینجا چیکار داری؟ پاتر ممکنه هیولاشو صدا بزنه تا تو قربانی بعدی باشی!

پرسی از کوره در رفت:
پرسی: بهتره به دانش آموزان ارشد بیشتر احترام بذاری مالفوی، از برخوردت خوشم نمیاد.
دراکو پوزخند زد و با اشاره دست به هری و بلیز فهماند که پشت سرش بروند.

چیزی نمانده بود که هری از پرسی عذرخواهی کند اما جلوی خودش را گرفت، نمی دانست چرا او و بلیز به دنبال دراکو می روند.
همین که از پیچ راهرو گذشتند دراکو زیر لب گفت:
دراکو: این پیتر ویزلی...

هری حرفش را اصلاح کرد:
هری: پرسی ویزلی.
مالفوی با حواس پرتی گفت:
دراکو: حالا هرچی، این چند وقت خیلی این اطراف سرک می کشه، میدونم چه نقشه ای داره. مثلا میخواد خودش نواده اسلایترین رو دستگیر کنه.

دراکو خنده کوتاه و مسخره ای کرد، هری و بلیز باهم نگاهی رد و بدل کردند.
دراکو: اسم رمز چیه؟
به دنبال حرفش به هری نگاه کرد.
هری: اِ...

دراکو انگار که نوری در ذهنش روشن شده باشد گفت:
دراکو: اهان، اصیل زاده!
در مخفی سالن عمومی اسلایترین باز شد.

دراکو جلوتر از آنها وارد شد و بی توجه به هری و بلیز چند قدم برداشت تا روی کاناپه دلخواهش بنشیند.
بلیز که به او مشکوک شده بود پرسید:
بلیز: دلیل این کارت چی بود دراکو؟

دراکو ایستاد و روی پاشنه پا چرخید، به بلیز نگاه کرد و گفت:
دراکو: کدوم کارم زابینی؟
هری پیش قدم شد:
هری: اینکه به ما کمک کردی از شر پرسی خلاص بشیم؟!

دراکو دستش را در هوا تکان داد و پاسخ داد:
دراکو: هوا برتون نداره! درسته ازتون متنفرم اما از اون ویزلی بیشتر متنفرم و بالاخره آدم عاقل بین یه گیریفیندوری و دوتا اسلایترینی، اسلایترینی هارو انتخاب میکنه...

منتظر جواب آنها نشد و با قدم های بلند راهش را کج کرد و به سوی خوابگاه شتافت، باید درباره‌ی روزنامه امروز با تئودور صحبت می کرد.
هری و بلیز شوک شده همانجا مانده بودند.
بلیز سکوت را شکست:
بلیز: اون یچیزیش میشه!

Descendant of Slytherin [drarry]Where stories live. Discover now