Part 4🧡

271 72 62
                                    

وقتی شماره ی کیونگسو رو می‌گرفت هیجان عجیبی تمام وجودش رو گرفته بود. آدم با اعتماد به نفسی بود اما در این مورد به خصوص حس یک پسر بچه ی پنج ساله رو داشت.

چند ثانیه بعد صدای گرفته ی کیونگسو توی گوشش پیچید :

_بله؟

_سلام آقای دو. من پارک هستم وکیل...

کیونگسو با عجله و هیجانی که توی صداش مشخص بود، وسط حرف چانیول پرید:

_سلام آقای پارک. بفرمایید. اتفاقی افتاده؟

درواقع کیونگسو انتظارش رو نداشت که چانیول اینقد زود باهاش تماس بگیره!

_نه! راستش من الان اینقد شوکه ام که نمیدونم چی باید بگم فقط اینکه قبل از هر چیزی میخوام بکهیون رو ببینم!

صدای نفس عمیقی که از پشت خط شنیده شد رو نمی‌دونست پای خوشحالی بذاره یا کلافگی!

_بله حتما من ساعت 5 میخوام برم بیمارستان!

چانیول سریع نگاهی به تقویم روی میزش انداخت و وقتی مطمئن شد بعد از ساعت 4 کار دیگه ای نداره نفس راحتی کشید و گفت:

_پس من میام دنبالتون آدرس رو لطف میکنید؟

وقتی کیونگسو آدرس رو تکرار کرد به خاطر آورد که این همون آدرسیه که قبلا بکهیون رو چند بار بعد از کار رسونده بود.
لبخند تلخی روی لبهاش نشست.
چه اسون از یاد برده بود و چه اسون به خاطر می‌آورد!

مثل همیشه سرتایم جلوی خونه ی بکهیون رسید و کیونگسو هم که انگار از قبل پشت در منتظر بود سریع از خونه خارج شد و داخل ماشین چانیول نشست.
در طول مسیر صحبت خاصی بین اون دو نفر رد و بدل نشد. هر کدوم توی افکار خودشون غرق بودن.

در واقع ذهن چانیول پر از سوال بود ولی روی پرسیدن هیچ کدوم رو نداشت!

وقتی وارد بیمارستان شدن کیونگسو به بخش پذیرش رفت و بعد از مکالمه ی کوتاهی به سمت چانیول برگشت:

_آقای پارک تشریف بیارید لطفا. اول باید با پزشک بکهیون صحبت کنید.

چانیول سری تکون داد و به دنبال کیونگسو وارد اتاقی که روی درش اسم ( پیل ایون سو) نوشته شده بود، شد.

دکتر پیل مرد میانسالی بود که به روی چانیول لبخند دوستانه ای زد و گفت:

_آقای وکیل...

_پارک هستم

_خوشبختم من پیل ایون سو پزشک معالج بکهیون هستم.

_ممنون. منم از آشنایی باهاتون خوشبختم

آقای پیل چانیول و کیونگسو رو دعوت به نشستن کرد و خودش هم مقابلشون نشست بعد از چند جمله ای که به صحبت‌های عادی گذشت، دکتر پیل رو به چانیول کرد و گفت:

Broken PiecesWhere stories live. Discover now