سلام بفرمایید پارت جدید.
لطفا بوک به ریدنگ لیستتون اضافه کنیدو به دوستاتون معرفی🤧
~~~~~~~
۲۰ ژانویه:
روزها دارن خیلی سریع میگذرن!
کریس میخواد ما هر چه زود تر بریم!
پدرش توی هلند مقدمات تاسیس یه شرکت کوچیک رو براش فراهم کرده و قراره از طریق ویزای سرمایه گذاری برای مهاجرت اقدام کنه.اما این وسط من برای رفتن به مشکل خوردم!
من نه زبان بلدم که از طریق تحصیل مهاجرت کنم و نه مدرک تحصیلی دارم تا با ویزای کاری برم! حتی تخصصی هم ندارم!تنها راهی که برامون مونده اینه که اونجا ازدواج کنیم و من به عنوان همراه کریس برم.
نمیدونم! این خیلی استرس زاس!
قرار نیست با رفتن اسم ما روی یه کاغذ اتفاقات عجیبی بیفته!اما بازم نگرانم!
بهرحال شوخی شوخی همه چیز جدی شده! و حالا که بحث ازدواج پیش اومده مجبور شدیم قضیه رو به تنها خانواده ام یعنی برادر مادرم بگیم!و باور کن سخت ترین قسمت ماجرا همینجا بود!
من عکس العمل خوبی دریافت نکردم! داییم به مادرم گفت که من ناامید کننده ام!گرایش من چرا باید تعیین کنه که من آدم نا امید کننده ایم؟
این چیزی نبوده که دست من باشه!
داییم گفت من حال بهم زنم و دیگه هیچوقت نمیخواد منو ببینه!این خیلی دلمو شکست!
هنوز نمیتونم این حجم از بی رحمی رو باور کنم!بگذریم!
این بین من و مادر کریس هم آشنا شدیم.مادر کریس چند سالی هست که از پدرش جدا شده و تنها زندگی میکنه.
یه شب من و کریس رو به خونه اش دعوت کرد.
خونه ی قشنگی داره. با اینکه قدیمیه اما خیلی قشنگ بازسازی شده!
زن خوبیه!
اما در عین اینکه خیلی بهمون احترام گذاشت و کامل ازمون پذیرایی کرد هیچ تلاشی برای صمیمی تر شدن نمیکنه!من حس میکردم نگاهش بهم خیلی سرده! نمیدونم شاید از بس همه نگاه بدی به آدمایی مثل ما دارن اینقد حساس شدم.
دست خودم نیست! جدیدا خیلی زود ناراحت میشم. فکر کنم محبتهای کریس منو لوس کرده!انگار کریس هم متوجه حال گرفته ی من شد که زود بلند شد و به بهونه ی اینکه صبح زود قراره بیدار شه از خونه ی مادرش بیرونرفتیم.
تمام مدت توی ماشین دستم رو گرفته بود و با سرانگشتاش نوازشم میکرد.
کمی از مسیر رو که رفتیم بدون اینکه دستمو رها کنه گفت:_ هیون...داشبورد رو باز کن.یه جعبه اونجاس.درش بیار.
جدیدا منو هیون صدا میکنه. با مزه اس نه؟
داشبورد رو باز کردم و جعبه ی سرمه ای رنگی که اونجا بود رو برداشتم .
کریس تو این مدت تقریبا هر روز به بهانه ای برام هدیه خریده!هدیه های خیلی گرون قیمت!
YOU ARE READING
Broken Pieces
Fanfiction🧡فروپاشیده🧡 اپ: یکشنبه یا دوشنبه چانیول یه وکیل خشک و مقرراتیه که دفتر خاطرات پسری به دستش میرسه و زندگیش رو زیر و رو میکنه! (اقتباسی از یک رمان دوست داشتنی) ژانر:رومنس،درام،انگست،روانشناسی،اسمات کاپل:چانبک