۱۷ اکتبر :کف پاهام داره از درد میترکه!
امروز خیلی راه رفتم که دیوونه نشم!
راه رفتم که فکر کنم!
راه رفتم که تصمیم بگیرم!دیشب کریس اومد خونه!
بی حرف پریدم تو بغلش و سرم رو توی گودی گردن و شونه اش فرو کردم...
دلم براش خیلی تنگ شده بود
برای بوی تنش....
برای لمسِ بودنش....کریس هم هیچی نمیگفت فقط بی حرف موها و سرشونه هام رو نوازش میکرد...
باورت میشه محرم رازم!؟
دیشب کاملا بی هیچ حرفی گذشت...
کریس منو با دلتنگی توی آغوش کشید...امیدوار بودم که حداقل ازم نخواد که باهم رابطه داشته باشیم!
دلم میخواست بیشتر بهم عشق بده و من تو بغلش همه ناراحتی ها و دلتنگی هام رو فراموش کنم...
اما انگار کریس هیچوقت فرق بین نیاز روحی و نیاز جسمی رو تشخیص نمیده!صبح که بیدار شدم اولین چیزی که به چشمم خورد صورت کریس بود. در حالی که دستش رو زده بود زیر سرش و موهای حموم رفته اش به پیشونیش چسبیده بود، به من نگاه میکرد!
با لبخند بهش نگاه کردم ...
از چشماش خوندم که آماده ی حرف زدنه!
بلند شدم و خیلی سریع یه دوش کوچولو گرفتم و بعد هم صبحونه رو حاضر کردم.کریس هنوز هیچی نمیگفت.
وقتی بلاخره صبحونه هم تو سکوت خورده شد دیگه نتونستم طاقت بیارم و بهش گفتم:_کریس چرا چیزی نمیگی؟ نمیخوای باهام حرف بزنی؟
بلاخره صدای گرفته و قشنگش رو شنیدم و متوجه شدم که چقدر دلم تنگ شده بود برای تن صداش...
_خیلی گیجم هیون...نمیدونم چی بگم! نمیدونم از کجا شروع کنم! اما قبل از اینکه حرف بزنم میخوام یه سوال ازت بپرسم!یه سوال که داره دیوونم میکنه! تو تمام این چند روزی که ازت دور بودم این سوال روی روحم سنگینی میکرد!
_بپرس کریس....هر سوالی بپرسی به جون کیونگسو قسم که صادقانه بهت جواب میدم...
کریس از صندلی بلند شد و کلافه شروع به راه رفتن کرد...
نگران بودم از چیزی که میخواد بپرسه!_تو....تو...واقعا چانیولو فراموش کردی؟ واقعا دیگه بهش فکر نم...
دیگه نذاشتم حرفش رو ادامه بده:
_کریس به جون کیونگسو به جون مامانم که میدونی تنها کسایی هستن که تو زندگیم دارم اگه تو اسمشو نیاری من حتی یادش هم نمیفتم!
حالم داشت از خودم بهم میخورد!از اینکه باید اینجوری خودمو زیر سوال میبردم. از اینکه اینقد در برابر کریس ضعیف بودم.
_یه سوال دیگه ام دارم!
چشمامو محکم بستم.اهی کشیدم و گفتم:
_بپرس!
YOU ARE READING
Broken Pieces
Fanfiction🧡فروپاشیده🧡 اپ: یکشنبه یا دوشنبه چانیول یه وکیل خشک و مقرراتیه که دفتر خاطرات پسری به دستش میرسه و زندگیش رو زیر و رو میکنه! (اقتباسی از یک رمان دوست داشتنی) ژانر:رومنس،درام،انگست،روانشناسی،اسمات کاپل:چانبک