بین تموم مراجعهکنندهها ، عجیب ترین پرونده متعلق به مردی ۳۸ ساله به اسم ، تایلر میلر بود ولی اون ادعا میکرد که اسم واقعیش نوریس مایره ! هربار که به مطب میومد فقط یه داستان تکراری رو برام تعریف میکرد و راجبش ازم سوال میپرسید ...اولین روز ملاقاتمون ، هوا خیلی آشفته بود و رعد و برق گوش آسمونو کر کرده بود ؛ پشت میز نشسته بودم و منتظر آخرین بیمار بودم که مرد قد بلندی با ظاهر عجیب وارد شد ، تا به حال مردی به قد بلندی اون ندیده بودم ، کت بلند مشکی رنگی تنش داشت و یه دسمال گردن سفید هم دور گردنش بسته بود ، توی تموم انگشتای مردونه و باریکش ، حلقه های نقره ای رنگ با طرحهای عجیب و فانتزی داشت ؛ جدا از ظاهر عجیبش ، رفتار منحصر به فردی هم داشت ، خیلی صادق و بدور از تعارف ولی در عین حال محترمانه ، رفتار میکرد .
اولش حس کردم شاید از طرف شخص دیگهای اومده باشه و قصد داره راجب احوالات اون فرد باهام حرف بزنه اما وقتی با اطمینان به چشمام خیره شد خاطرهای رو برام تعریف کرد ، تموم تصوراتم زیر سوال رفت !
معرفینامه رو از کشوی میز دراوردم و جلوی دستم گذاشتم ، لبخند ملایمی زدم و گفتم : چطور با مرکز روانشناسیه ما آشنا شدین؟
لبخند کجی زد ، انگشتاش رو بهم قفل کرد و گفت : از طریق شناخت شما ...
_ یعنی شما منو از قبل میشناختین؟
سری به نشونهی مثبت تکون داد ... کمی به چهرهاش خیره موندم ، اصلا برام آشنا نبود ، تا به حال همچین فردی رو ندیده بودم ، لبام رو تر کردم و با کنجکاوی محفوظی گفتم : از کجا منو میشناسین؟ مقالههام رو دنبال میکنید؟
سری به نشونهی منفی تکون داد و زیرلب گفت : نه ...چند ثانیه منو به فکر فرو برد که نکنه این شخص رو جایی دیدم اما یادم نمیاد؟ حدسای مختلفی زدم که شاید هم دانشگاهیه قدیمم باشه یا ...
خودکارمو از روی میز برداشتم و گفتم : متاسفانه چهرهی شما برام واقعا ناآشناست آقای؟
نوریس_ اسم واقعیم نوریس مایره اما اینجا منو تایلر میلر صدا میکنن
بدون اینکه چیزی توی برگه بنویسم با سردرگمی گفتم : متوجه نشدم ، یعنی توی محلهاتون تایلر صداتون میکنن؟
نوریس_ توی این دنیا اسمم تایلره ولی درواقع اسم اصلیم نوریسه
YOU ARE READING
کلیسای سُرخ
Fanfictionترسناکه ... وقتی یه بیمار روانی بیاد و باهات حرف بزنه ، بهت بگه خیلی وقته تورو میشناسه ! بهت بگه همه چیو راجبت میدونه ! و بدون دلیل بهش وابسته باشی جوریکه حتی حاضر بشی که باهاش بخوابی 🌘🕸