part 2

34 1 0
                                    

حرف نویسنده : بچها این اولین داستانیه که دارم توی واتپد میزارم و بیشتر دلم میخواد که شمارو با طرز نوشتنم آشنا کنم ، این یه داستان کوتاه و مرموزه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


حرف نویسنده : بچها این اولین داستانیه که دارم توی واتپد میزارم و بیشتر دلم میخواد که شمارو با طرز نوشتنم آشنا کنم ، این یه داستان کوتاه و مرموزه ... بیشتر هدفم از گذاشتنش آشنایی شما با طرز نوشتنمه و داستانای بعدی قراره طولانی تر و خیلی جذاب تر باشن 💜✨️

این حجم از توهمات بدون درمان دارویی امکان ناپذیر بود ، با خودم فکر کردم اگه پیش یه روانکاو حرفه ای بره و براش دارو تجویز بشه شاید به نتایج بهتری توی درمانش دست پیدا کنه چون این مرد به حدی داستان رو جدی تعریف میکرد که رنگ واقعیت به خودش گرفته بود

_خب ته این ماجرا به کجا ختم شد؟

نوریس_ منو لونا دیگه توی بُعد ایزابلا جایی نداشتیم ، بخاطر همین تصمیم گرفتیم که به بُعد مادی بیایم یعنی همینجا ... ولی خب شرط و شروطای خودشو داشت ، برای جا به جایی بین بُعدها نیازه که به قدرت بی‌پایان دسترسی پیدا کنی ، برای اینکار به قلمروئه جادوگرا رفتیم تا شخصیو پیدا کنیم که بهمون کمک کنه ، یه جادوگر بهمون گفت که قدرت بی پایان همیشه برای کمک به تموم موجودات حاضره ولی برای جا به جا شدن بین بعدها ، اون قدرت ازت یه چیزی رو در ازای کمکش ازت میگیره !

خودکارو از روی میز برداشتم و کمی بین انگشتام جا به جاش کردم و گفتم : خب بهای اومدنتون به این بُعد چی بود؟

نگاه مرموزی به سر تا پام انداخت و گفت : به نظر میرسه که لونا حافظه‌اش رو بعد از ورود به این بعد از دست داد و هویت اصلیش و خاطرات گذشته‌اش رو هم فراموش کرد
توی ذهنم جرقه‌ای زده شد ! اون بهم گفته بود که برای یاداوری خاطرات مشترکمون اینجا اومده ! درواقع لونای داستان من بودم !

_شما چطور؟

نوریس_ راستش هنوز هم نمیدونم اون قدرت چه چیزیو بعنوان بها ازم گرفت اما میدونی ... شرط اصلی ورود به اینجا و ساکن شدنمون یه چیز دیگه بود

سوالی بهش خیره شدم ...

نوریس_منو لونا باید تا ۱۱ سپتامبر همدیگه رو پیدا کنیم ، ما به خاطر یه عشق ممنوعه به این بعد مهاجرت کردیم ، اگه بعد از ملاقات و دیدن همدیگه ، بازم اون عشق سرجاش باشه نگهبانای بین بُعدها بهمون اجازه ی سکونت ابدی رو میدن ولی اگه تا ۱۱ سپتامبر همدیگه رو ملاقات نکنیم یا عشقی بینمون نباشه اتفاقات خوبی در انتظارمون نیست ...

کلیسای سُرخ Where stories live. Discover now