Part.23 .تولدت مبارک

370 80 30
                                    


هیونجین همونطور که دخترکش رو سمت دستگاه های بازی کودکانه می‌برد به فلیکس گفت.

- چطوره یکم نوشیدنی بگیری؟

- پیشنهاد خوبیه.

کریس بجای فلیکس جواب داد و زودتر دور شد تا چند تا نوشیدنی سفارش بده.

امگا چند لحظه به هیونجین و هیونای ذوق زده که سوار دستگاه کوچولوی پر زرق و برق بود، نگاه کرد و بعد سرش رو آروم تکون داد تا افکارش رو دور کنه.

هیونجین دخترک رو بعد از اینکه مدت زمان بازیش تموم شد تو آغوشش گرفت، فورا هیونا صداهای جیغ مانند و تیزی تولید کرد و پشت سرش خندید.

لحظه ای نگذشته بود که کریس با نوشیدنی و آب میوه نزدیک شد.
بطری کوچک آب میوه رو به دست هیونجین سپرد و امگا، نی رنگی رو سمت دهان کوچولوی هیونا گرفت.

فلیکس کمی به اطرافش نگاه کرد و از نوشیدنی، نوشید؛ با دیدن افرادی که لباس های فانتزی به تن داشتن گفت.

- فکر کنم هیونا از اون آدما خوشش بیاد.

هیونجین که با نظر دوسش موافق بود سر تکون داد و گفت.

- آره. چطوره بریم اونجا؟ هیونگ میشه آب میوه ی من فعلا دستت باشه؟

بدون اینکه منتظر تایید آلفا بمونه، همراه فلیکس سمت فردی که لباس عروسکی پوشیده بود رفت.
هیونا که توجهش به لباس های رنگی و شکل های خاص و بامزه ی اونها جلب شده بود آب میوه رو رها کرد و هیونجین با لبخند به ذوق دخترکش چشم دوخت، اولین های هیونا ذره ذره رقم میخوردن و نوع کنجکاوی دخترک، پدرش رو به وجد می‌آورد.

فرد مهربون پشت اون کلاه آروم به دختر آسیایی نزدیک شد و به نرمی دست کوچیکش رو گرفت.

فلیکس که به لباس عروسکی دست میزد تا حجم و جنسش رو به دقت بررسی کنه بلند خندید و برگشت سمت کریس.

- هی اون واقعا نرمه و از نزدیک نسبتا بزرگ.

آلفا چند لحظه به خنده های زیبای پسر کوچکتر خیره موند و بعد گفت.

- خیلی خب کنار همدیگه وایستید عکس بگیرم. اجازه هست؟

آخرین جمله اش رو خطاب به فرد غریبه گفت و مرد با مهربونی سر تکون داد.
هیونجین و فلیکس دو طرف آدم عروسکی ایستادند و درست زمانی که هیونا دستش رو بلند کرد و گوش کلاه عروسکی رو کشید، کریس عکس رو گرفت.
حرکت دخترک همه رو به خنده انداخت و توجه هارو به اون سمت جلب کرد.

مدتی بعد توجه پرنسس به عروسک های کوچیک و عجیب غریب جلب شد و صدای غر غر هاش رو بلند کرد، کریس نگاهی به سمت عروسک ها انداخت و خندید.

- خیلی خب مثل اینکه باید یه تیر اندازی درست و حسابی داشته باشیم تا بتونیم یکی از اون عروسک‌ها رو بگیریم!

Ice Castle(Changjin)Where stories live. Discover now