Part.18 .امید، آخرین راهه

370 86 32
                                    

هیونجین حالا می‌تونست تاریخ بدترین رابطه اش با مردی که عاشقش بود رو به زبون بیاره. قبل از این تو اوج لذت در آغوش چانگبین به خواب می‌رفت و حالا روی تخت جوری تو خودش مچاله شده بود که انگار کوچکترین سهمی تو اون اتاق نداره و به زور فضای کوچکی رو اشغال کرده.

فکرش با اون اتاق جهنمی تو اتاق کار مرد درگیر شد. مگه اونجا چی بود که مرد رو آروم و مهار می‌کرد؟

بیشتر تو خودش جمع شد و مغز پوچش که حالا بیشتر از همیشه فعال شده بود رو به تاریکی دعوت کرد.

تلاش می‌کرد مزاحم آلفا نباشه در حالی که مرد کنارش بدون حس کردن نرمی موهای امگاش رو بازوهاش خوابش نمی برد.

ذهنش آروم و قرار نداشت. مدام حول محور پرنسی مو بلوند میچرخید که ریشه ی موهاش رو به سیاهی میرفت.

فلش بک

امگا درست زمانی که برای صحبت کردن فرصتی پیدا شد شروع کرد.

- خوشحالم که هیونجین کنار کسیه که دوسش داره.

چانگبین سکوت و تنها با لبخندی کمرنگ از امگا تشکر کرد.

و با ادامه ی جمله ی جیسونگ لبخندش محو شد.

- یه چیزی درمورد هیونجین وجود داره که خودش باید بهت بگه.

الفا اخم کرد و با حالت حق به جانبی پرسید

- و از کجا مطمئنی بهم نگفته؟

جیسونگ سرش رو پایین انداخت و جوری که مرد نشنوه زمزمه کرد.

- اگر میدونستی که اجازه نمی دادی آشپزی کنه.

سرش رو بلند و سعی کرد خیره به چشمای مشکی مرد لبخند بزنه که از نظر خودش کمی مصنوعی بود.

- در کل من نمیتونم تو این مسئله دخالت کنم خودش باید همه چیز رو بهت بگه ...

داشت دست هاش رو به هم میسابید تا کمی ذهنش آزاد بشه که آلفا قبل از تموم شدن جمله اش گفت.

- مربوط به خانوادشه؟ اگر اینطوره من همه چیز رو درمورد خانوادش میدونم.

جیسونگ این بار فقط در برابر پرسش مرد سکوت اختیار کرد و بجاش برای پایان دادن به جمله‌ی خودش گفت.

- من درمورد چیزهایی که احتمالا خودش بهشون توجهی نمیکنه و نمیگه میخوام بهت هشدار بدم.

چانگبین با جدیتی بیشتر از چند ثانیه قبل به امگا خیره و منتظر موند.

- هیونجین همیشه موهاش رو بلوند میکنه، از زمانی که همدیگه رو شناختیم و با هم صمیمی شدیم موهاش رو بلوند می‌کرد بجز یک بار که همه چیز رو به هم ریخت. هیونجین اگر بلوند کردن موهاش رو فراموش کنه یعنی خودش رو گم کرده. اگر فراموش کرد به خودش رسیدگی کنه یعنی درگیر یه مشکل بزرگی شده. و من نمیخوام هرگز هیونجین رو با موهای مشکی کنار تو ببینم چانگبین شی. در برابر عشقی که هیونجین بهت میده توقع دارم حالش کنارت خوب باشه.

Ice Castle(Changjin)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz