سوت داور 20 دقیقه پیش زده شده و تیم های متشکل از 17 بازیکن روبه روی هم قرار گرفته بودند.
بازی عادلانه از تقسیم بازیکن های با مهارت یکسان، تا 70 دقیقه دیگه هم ادامه پیدا میکرد تا نتایج نهایی مشخص و تیم بازنده و برنده از هم متمایز شن.
تهیونگ و جیمین در تیم های مقابل هم قرار گرفته و تا حد امکان سعی داشتن مقابل هم قرار نگیرن و به هم آسیب نزنن و در خیال، به سوگند برادریشون پشت نکنن.
محض رضای خدا...کدوم یک از کاپیتان ها حاضر بود هر دو بازیکن ضعیفی که کیم تهیونگ و پارک جیمین بودن تو تیم خودش پذیرا باشه . اونها واقعا برای تیم پذیرنده شون تهدید به حساب می اومدن.
تهیونگ که متوجه بی توجهی بازیکن های تیم خودش و دور کردن توپ توسط اونها شده بود دست از دویدن کشید و کلافه با دست، موهای خیس از عرق جلوی چشمهاش رو عقب زد.
جیمین رو که هنوز امیدوارانه میدوید و قادر نبود شکستن غرورش رو بپذیره نادیده گرفت و به سمت ساک ورزشیش که کنار دروازه تیم مقابل بود حرکت کرد تا از قمقمه درونش چند جرعه آب خنک بنوشه و کمی نفس تازه کنه.
به کنار دروازه رسید و خم شد تا ساکش رو از روی زمین برداره
_کیم تهیونگ!!!برو عقببرگشت و همون لحظه درد وحشتناکی که در ناحیه بینیش حس کرد توان رو از زانوهاش گرفت و تهیونگ با سرگیجه روی زمین نشست.
خیره به چمن های مصنوعی که عقب جلو میشدن سرشو تکون داد و سعی کرد به خودش بیاد اما از درد طاقت فرسای بینیش پلک به هم فشرد و سر و صداهای اطرافش رو نادیده گرفت_تهیونگ خوبی؟به کمک نیاز داری؟
_متاسفم من سعی کردم بهت هشدار بدم!
_بهتره یکی از ارشد هارو صدا کنم
_خدای من داره از دماغش خون میاد!!
_تهیونگا من از فوتبال خسته شدم میشه با من بری تا صورتت رو بشوریم؟تهیونگ وقتی دست دراز کرد و به کمک جیمین از روی زمین بلند شد که سرگیجه ش کمتر شده و تونسته بود تا حدودی به خودش مسلط باشه
جیمین خیره به باریکه ی خونی که از سوراخ دماغ تهیونگ سرازیر شده و زمین رو رنگین میکرد شد :
_خدای من ... فک کنم دماغت شکسته باشهتهیونگ با درد دست به خون زیر چونش کشید و عقب روند : _ لعنت بهش...جین میخواست با حقوق این ماهش برای خونه ماشین لباسشویی بخره
جیمین عصبی دست بلند کرد تا با ضربه ای ساکتش کنه اما با یادآوری دردی که میکشید پشیمون شد و شونه ی تهیونگ رو محکمتر گرفت :
_فقط ساکت باش و حرف نزن...باشه؟به سمت سالن مدرسه راه افتادن و با سکوت از راهروهای مدرسه که خالی از دانش آموز بود گذشتن تا به سرویس بهداشتی مردانه ی دانش آموز ها برسن.
_آه..خیلی درد دارم
جیمین با ناراحتی شونه ی تهیونگ رو نوازش کرد :_باید بری خون..._لعنت بهت!
YOU ARE READING
𝕬𝖟𝖐𝖆𝖇𝖆𝖓{kookv}
Fanfictionکیم تهیونگ پسری از خانواده سطح متوسط که تحت شغل برادرش کیم سوکجین، وارد مدرسه فوتورا،یکی از سه مدرسه عالی رتبه کشور شده و ناخواسته وارد بازی شده که جئون جونگکوک و پدربزرگش بازیگرهاش هستن. ... _بهتره فوتورا رو با اصطبلی که توش بزرگت کردن اشتباه نگیری...