Part 16

125 11 0
                                    

*بچه های کوچیک داشتن توی حیاط باهمدیگه بازی میکردن،دانش اموزا داشتن درس میخوندن،بزرگترها هم داشتن والیبال بازی میکردن.*
سومین : نمیای با ما بازی کنی؟
هوسوک : چی؟
سومین : میگم تو چرا بازی نمیکنی؟ قبلا که والیبال رو دوست داشتی.
هوسوک : حوصله ندارم
سومین : چرا؟
هوسوک : دلیلی نداره.
.
سومین : هی..چرا پکری؟
هوسوک : چی؟
سومین : پوفف همه چیزو باید دوبار بگم..از سه شنبه شب که برگشتی، تو خودتی.چیشده هوسوک؟
هوسوک : هیچی
سومین : مگه سه شنبه با شوگا بیرون نبودی؟
هوسوک : اره
سومین : پس بگو چیشده که اینجوری شدی؟ الان سه روزه که اینجوریای.
هوسوک : تو مگه نمیخوای فردا صبح بری؟
سومین : چه ربطی داره؟
هوسوک : پس انقدر تو کار من دخالت نکن..برو وسایلت رو جمع کن
*بلند شد و رفت تو اتاق..خوابید رو تخت و گوشیش رو برداشت..شوگا بعد از اون شب به معنای واقعی کلمه گوشیشو سوراخ کرده بود..میخواست جوابشو بده که دوباره بهش زنگ زد..گوشیشو برداشت ولی شوگا حتی اجازه حرف زدن هم بهش نداد.*
شوگا : اوه هوسوک بالاخره جواب دادی..نگرانت شده بودم.خدای من! هوسوک من معذرت میخوام اگه میدونستم اعتراف کردنم انقدر ناراحتت میکنه هیچوقت بهت نمیگفتم..فراموشش کن باشه؟ فقط خواهش میکنم ازم دوری نکن..هوسوک میشنوی چی میگم؟ من دیگه حتی حرفشم پیش نمیکشم فقط لطفا منو از خودت نرون...هی هنوزم پشت خطی؟
هوسوک : تموم شد؟
شوگا :..اره؟
هوسوک : دیگه بهم زنگ نزن.پیام نده.و دیگه اون وویسای احمقانت رو نفرست
شوگا : ولی..هی..پس تو به اهنگا گوش میدادی؟ فکر میکردم فقط سین میکنی..
هوسوک : اره من به اهنگا گوش میدادم..و متاسفم که اینو میگم ولی صدات خیلی مزخرفه..خدافظ
*گوشیش رو قطع کرد و رفت زیر پتو.*
*با دستی که روی شونش کشیده میشد بیدار شد..*
(اهه لعنتی..کی خوابم برد؟)
*سرشو از زیر پتو اورد بیرون و با چشم های خواب آلود به کسی که بیدارش کرده بود نگاه کرد..سومین بود.لبه تخت نشسته بود و با لبخند داشت شونه و موهای هوسوک رو نوازش میکرد*
سومین : من دارم میرم هوسوکا..میخواستم باهات خداحافظی کنم.
*عین برق زده ها از جاش بلند شد و روی تخت نشست..سومین لباساشو عوض کرده بود و چمدونش کنارش بود..تو چشماش زل زد.سومین بهش نزدیک تر شد و بغلش کرد..هوسوک جوری که انگار خیلی وقته به بغل نیاز داره سرشو به شونه‌ی سومین چسبوند و دستاشو دور کمرش محکم کرد.*
هوسوک : نونا..ببخشید که دیشب سرت داد زدم..حالم اصلا خوب نیست..
سومین : خودم متوجه شدم..عیبی نداره.هروقت خواستی میتونی درموردش باهام صحبت کنی..
*تو چشماش نگاه کرد و لبخند زد.*
سومین : بغض نکن هوسوکا..من که قرار نیست برم یه سیاره‌ی دیگه..بازم همدیگه رو میبینیم.
*سرشو تکون داد و لبخند زد.*
سومین : حواست به خودت باشه..من دیگه میرم
هوسوک : توهم همینطور..خدافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جین : امروز صبح فیلم برداری داشتی؟
شوگا : اهه حرفشو نزن..دختره نه تنها جذاب نبود، حتی بلد نبود چجوری باید ساک بزنه اصلا نتونستم درست درمون ارضـ..
جین : هی..آروم حرف بزن..نمیخوام مشتریام با حرفای تو معذب بشن.
شوگا : ببخشید..
جین : میخوای بریم پایین بازی کنیم؟ حالت بهتر میشه
شوگا : از این شلوغی بهتره..بریم.
*شروع کردن پایین رفتن از پله ها*
جین : اگه ازت ببرم باید شام مهمونم کنی
شوگا : باشه هیونگ(با خنده)
.
جین : ازت بردم..برای شام گوشت خوک کبابی میخوام..کجا باید بریم؟
شوگا : نمیدونم هرجا میخوای بری بگو برای من مهم نیست
جین : حالت خوب نیست نه؟
شوگا : چرا اینو میگی؟
جین : تو هیچوقت تو بیلیارد نمیباختی..چیشده؟
شوگا : هیونگ تو گفتی اگه بهش اعتراف کنم همه چیز درست میشه
جین : نشد؟
شوگا : نشد؟ دیگه حتی پیامامو سین هم نمیکنه.
جین : ایگو دلت براش تنگ شده؟ اره؟
*با صدای بچه گونه حرف زد و با دوتا دستاش لپ های شوگا رو گرفت..شوگا لبخند زد و سرشو بالا و پایین کرد*
شوگا : اوهوممم
*با اخم صورتشو از دستای جین بیرون کشید و انگشتشو نشونش داد.*
جین : منم دوست دارم
شوگا : بیخیال..بیا بریم شام بخوریم بعدا هم میتونیم حرف بزنیم.
جین : اوکی با ماشین من بریم.
.
.
جین : وای بالاخره غذامون اومد
شوگا : هیونگ تو رسما کل منو رو سفارش دادی توقع داری دیر اماده نشه؟
جین : چون مفتی بود
شوگا : میدونم
*هردوشون درحال خندیدن بودن که صدای گوشیه شوگا دراومد.*
شوگا : آیشش.الان موقع غذا؟..تو بخور هیونگ من زود میام
*گوشیشو برداشت و از رستوران رفت بیرون*
شوگا : الو؟
سومین : گوش کن گیر اوردن شمارت از تو گوشی هوسوک اصلا کار راحتی نبود..لعنتی گوشیش عین گاوصندوق رمزگذاری شده‌س
شوگا : عام..شما؟
سومین : من سومینم..حتما منو یادت اومده.
شوگا : اره..میتونم کمکتون کنم؟
سومین : من ازت کوچیکترم پس انقدر رسمی نباش..خیلخب الان کجایی؟
شوگا : برای چی؟
سومین : باید همین الان همدیگه رو ببینیم..من درمورد دونگسنگم جدیم.
شوگا : خب من الان دارم با دوستم شام میخورم..میتونی بعدش بیای خونم..البته اگه مشکلی نـ
سومین : مشکلی ندارم..ادرس رو برام پیامک کن
شوگا : نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه‌ی دیگه میرسم خونه..زودتر اونجا نباش.خوشم نمیاد کسی دم در خونم منتظرم باشه
سومین : اوکیه
*با صدای بوق متوجه شد که دختر پشت خط قطع کرده..برگشت تو رستوران و شروع کرد به خوردن غذاش.*
(لعنتی..هیچوقت این موقع شب با کسی قرار نمیذاشتی..چرا الان اینکارو کردی؟ تازه گفتی بیاد خونت؟ فقط چون بحث هوسوک وسطه انقدر احمق شدی؟ اهه خدایا..ازت متنفرم مین یونگی)
.
شوگا : هیونگ من زودتر میرم..غذاتو کامل کن.پولشو حساب میکنم..
جین : نمیخوای برسونمت؟
شوگا : با تاکسی میرم..عجله دارم

my favorite porn star ( Yoonseok )Where stories live. Discover now