جونگکوک : هیونگ این چه لباسیه؟
هوسوک : چشه مگه؟
جونگکوک : مثلا تولدته..نباید یه لباس بهتر میپوشیدی؟
هوسوک : قراره اونجا سورپرایز بشم..اینجوری ضایع نیست؟
جونگکوک : بیا بریم خودم یه لباس برات انتخاب میکنم.
*جونگکوک دست هوسوک رو گرفت و به سمت اتاقش کشید..در کمدش رو باز کرد..*
جونگکوک : عام...این خوبه
هوسوک : دوسش ندارم
جونگکوک : خب..این چی؟ اوه.
*چشمش به امضایی که روی تیشرت بود افتاد*
جونگکوک : این..امضای یونگی هیونگه؟؟
*هوسوک تیشرت رو از دست جونگکوک کشید.*
هوسوک : خب که چی؟
جونگکوک : چرا هنوز نگهش داشتی؟
هوسوک : نمیدونم.میندازمش دور
جونگکوک : بنداز
هوسوک : الان؟
جونگکوک : اره.
هوسوک : هوفف
*تیشرت رو مچاله کرد و انداخت تو سطل آشغال گوشه اتاق*
هوسوک : خوبه؟
جونگکوک : فکر کردم هنوز دوسش داری
هوسوک : دیوونه شدی؟ بعد بلایی که سرم اورد؟
جونگکوک : واسه همین نگران بودم.
هوسوک : نمیخوای لباس برام انتخاب کنی؟
جونگکوک : اره اره
*بعد از نیم ساعت رسیدن جلوی در کلاب.*
هوسوک : مطمئنی لباسم ضایع نیست؟
جونگکوک : تو همیشه خوش پوشی..برای همین ضایع نیست..بیا بریم
*هوسوک نفس عمیق کشید و وارد شدن..با وارد شدنش،بادکنک و کاغذ رنگی رو سرش ریختن..کی میدونست هوسوک از این چیزا خوشش میاد؟ چیزای صافت؟ هیچکس نمیدونست.. بجز یه نفر...بعد از چند دقیقه همه داشتن با آهنگ حال میکردن و مشروب میخوردن..هوسوک رفت سمت جونگکوک*
هوسوک : اون اینجاست؟
جونگکوک : کی؟
هوسوک : خودت میدونی کیو میگم
جونگکوک : هیونگ میشه واضح حرف بزنی؟
هوسوک : کی بهت گفت من از کاغذ رنگی و بادکنک تو روز تولدم خوشم میاد؟
جونگکوک : اوه اون..خب من بهش زنگ زدم و ازش کمک خواستم..چون اون تورو بهتر از همه میشناخت و میشناسه
هوسوک : میشناخت.ولی الان دیگه نمیشناسه...الان اینجاست؟
جونگکوک : نه..گفت اگه بیاد تو عصبی میشی و روز تولدت برای آزاردهنده میشه.برای همین نمیاد.
هوسوک : واقعا؟
جونگوک : یونگی هیونگ خیلی آدم با درک و مهربونیه
هوسوک : تو همونی نبودی که مجبورم کردی اون تیشرت رو بندازم دور؟
جونگکوک : من یونگی هیونگ رو دوست دارم ولی به نظرم اینکه تو دیگه بعد از کاری که باهات کرد،دوسش نداشته باشی خیلی مهمتره.برای همین سعی میکنم از همدیگه دور نگهتون دارم..ولی من هردوتون رو دوست دارم.
هوسوک : ممنون جونگکوکی
جونگکوک : تولدت مبارک هیونگی
.
.
*نشسته بود روی یکی از صندلی های جلوی بار و داشت نوشیدنی مورد علاقشو میخورد.که با پیامی که براش اومد گوشیش رو باز کرد.*
ESTÁS LEYENDO
my favorite porn star ( Yoonseok )
Fanficبا اسمی که کارگردان گفت تنش لرزید.. + من باید با شوگا پورن بازی کنم؟ 「 هوسوک پسری که تو بچگی یتیم شده بود و توی پرورشگاه بزرگ شده بود،اتفاقی توی کافهی محبوبش پورن استار مورد علاقشو ملاقات میکنه.اگه میدونست این ملاقات زندگیشو کاملا تغییر میده،بازم ب...