part 10

266 40 0
                                    

جیمین آروم دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت تا روی تخت دراز بکشه،کمپرس آب یخ رو کمی توی دستش جا به جا کرد و مردد روی چشم ورم کرده و متورم تهیونگ که خیره بهش نگاه می‌کرد گذاشت
+تکون نخور
چتری های نقره ای پسر که ریشه هاش تقریبا سیاه شده بودن رو بالا زد و دستشو کمی حرکت داد
پسر بزرگتر چشم شو بست و بدنشو شل کرد
_در مورد یونگی، چطور شکستش دادی ؟سرسخت بنظر می‌رسید
جیمین لبخندی پیروزمندانه زد و ابروهاشو انداخت بالا
+خب اولین مسابقه موتور سواری بود که داشتم و من فقط روی برد متمرکز بودم نه حریفی که همه در مورد مهارتش حرف میزدن ، شاید بخاطر همین بود
تهیونگ سری تکان داد و لبخند بی جونی زد
_آفرین پسر خودمی
جیمین با شنیدن لقب جدیدش و مالکیت تهیونگ تند شدن ضربان قلب بی جنبه اش رو احساس کرد و بدون فکر دستشو عقب کشید و روی صورت تهیونگ خم شد و پشت چشم آسیب دیده اش رو با آرامش و بدون عجله ای بوسید
+خوب بخوابی آقای خوشتیپ
تهیونگ با حس نرمی لبای جیمین لبخندش جون گرفت و قبل از اینکه جیمین از تخت کینگ سایز سفیدش دور بشه مچ دستشو گرفت
_مرسی برای کمکت جیمین.
جیمین خم شد و دست تهیونگ رو بوسید
+بهتره استراحت کنی مرد
بعد از زمزمه کردن این جمله از اتاق خارج شد و به سمت اتاق خودش رفت.
با پرشی خودشو روی تخت انداخت و از سرمای تشک زیرش هیسی کشیدو با جمع کردن خودش خوابش برد .
.
.
صبح روز بعد سر میز صبحانه ، همراه با تهیونگ نشسته بود و لقمه های کوچکی که برای تهیونگ می‌گرفت رو دستش می‌داد . جونگکوک زودتر از ‌اونا بیدار شده بود و عمارت روبه مقصد بانک ترک کرده بود،دو پسر دیگه اینو از نوت کوچکی که روی کانتر گذاشته بود فهمیدند و حالا صدای خنده اشون بلند شده بود چون تهیونگ با تخسی روی بینی جیمین مربا ریخته بود و قیافه اش خنده دار شده بود .جیمین مربارو از روی صورتش پاک کرد و دستشو داخل نوتلای جلوش کرد و به سمت تهیونگی که از خنده پاره شده بود خیز برداشت و طی حرکت ناگهانیی خودشو روی پاهای تهیونگ کشید و صورتشو با یه دستش گرفت، تهیونگ با چشم های گرد شده نگاهش میکرد چون نمیدونست پسرش میخواد چه کاری انجام بده . جیمین دستی که نوتلایی بود رو روی لبای تهیونگ کشید و بعد لباشو به لبای تهیونگ چسبوند . تهیونگ که از حرکت جیمین بدش نیومده بود مک کوچکی به لبای جیمین زد اما جیمین نذاشت کار زیادی بکنه و خیلی زود نوتلا رو از روی لباش با لیسی پاک کرد و عقب کشید
+اینجوری خوشمزه تر بود
_دوست داری بازی کنی؟
+باید بریم
جیمین با ضربه زدن به روی مچ دستش به نشونه ی ساعت ، بحث رو پیچوند و از روی پاهای تهیونگ بلند شد .
هردو لباسای رسمیشونو به تن کردند و سوار یکی از موتور های تهیونگ که رنگ نقرآبی دلفریبی داشت شدند . این پیشنهاد جیمین بود . با اون تیپ رسمی روی موتور گرون قیمت تهیونگ اتوبان رو طی کردند و به شرکت رسیدند.برای اولین بار بود که جیمین به موقع به جایی رسیده بود.
بعد از پارک کردن وسپای تهیونگ هردو وارد شرکت شدند و به سمت دفتراشون قدم برداشتند. تهیونگ باید کارهای نیمه تموم دیشبش رو تموم میکرد و جیمین باید محموله های جدید رو رهگیری می کرد و موقعیتشونو وارد سیستم می کرد .
.
.
دستی توی موهاش کشید و لپ تابشو بست بعد از چندین ساعت بی وقفه کار کردن ، دیگه وقت رفتن شده بود . به سمت آسانسور رفت و دکمه ی 7رو فشرد . امروز جونگکوک رو ندیده بود ,الان می تونست به بهونه ی فلش عملکرد که توی جیبش بود سری بهش می‌زد . آسانسور توی طبقه ی هفتم متوقف شد و جیمین بعد از نگاه کردن به اطرافش به در ورودی دفتر جونگکوک که نیمه باز مونده بود، ضربه ای زد
-بیا تو جیمین
+از کجا فهمیدی منم؟
-جیمین تو هیچوقت حواست به انعکاست نیست!
جیمین ابرویی بالا انداخت و به سمت میز جونگکوک رفت و فلش رو روی میز گذاشت
+ گزارش عملکرد
-گود بوی.واسه امروز کار بسه ، می‌دونم پر کردن همچین فلشی چقدر خسته کننده و رومخه ،می تونی بری
جیمین سری تکون داد و لبخندی زد و از دفتر جونگکوک خارج شد. طبقه ای پایین رفت و حالا توی دفتر تهیونگ روی کاناپه لم داده بود
+میشه بریم هیونگ؟
-هیونگ؟!
+اوهوم
-خوبه ، یکم دیگه صبر کن میریم
جیمین آهی کشید و کامل روی کاناپه ولو شد
.
.
-جیمین؟!
-خوابی کیوتی؟!
جیمین که انتظارش طولانی شده بود از فرط خستگی به خواب رفته بود و صدای تهیونگ رو به صورت زمزمه های گنگ می‌شنید
+هومممم
-پاشو بریم
جیمین لای چشماشو باز کرد و نامفهموم گفت نمیخام. تهیونگ ریز خندید
-می خوای بغلت کنم منم حرفی ندارم ولی با موتور اومدیم آخرش باید بیدار بشی و راه بری پسر
جیمین با بدخلقی از جا بلند شد و همراه با تهیونگی که به قیافه ی تازه از خواب بیدار شدش ریز ریز می خندید، از شرکت خارج شد
.
.
.
جیمین بی انرژی و خواب آلود حوله ی آبی رنگشو روی دوشش انداخت و به سمت استخر سرپوشیده ای که گوشه ای از اون باغ بزرگ قرار داشت و جیمین تا حالا متوجه اش نشده بود حرکت کرد . تهیونگ بهش گفته بود بعد از اینکه لباس هاشو عوض کرد مایو بپوشه و بیاد اونجا برای شنا و رفع خستگی.
جیمین هم فقط با شورت کوتاه مشکی رنگ که تا وسط رون های سفیدش می‌رسید از حیاط عمارت رد شد و نگاه هیز نگهبان عمارت رو به تخمش گرفت.در حالی که به استخر رسید در تمام شیشه ای به طور خودکار براش باز شد
کمی سرحال تر شد و با دیدن فضا و اون استخر تمیز و بزرگ سوتی زد به لطف چان ووک توی بچگی شنا رو یاد گرفته بود و الان مشکلی نداشت .
با صدای باز و بسته شدن در تهیونگ رو پشت خودش دید و چشماشو به عضلات گندمی رنگش دوخت ،جونگکوک بدن عضلانی تر و بزرگتری نسبت به تهیونگ داشت ولی این پسر...
آهی توی دلش کشید
نگاهشو به پایین داد که چشماش به عضو پوشیده شده تهیونگ افتاد که بزرگیش از این فاصله هم مشخص بود
نامحسوس آب دهنشو قورت داد و یاد ۶ ماه پیش که از آخرین سکسش می‌گذشت افتاد
_هی بچه بیا بریم شنا کنیم
جیمین سرشو بالا آورد و به هر جایی جز چشم های تهیونگ نگاه می‌کرد خوشحال بود که پسر بزرگتر اشاره ای به نگاه هیزش نداشته چون مطمئن بود اگه جونگکوک به جای تهیونگ بود دست از سرش برنمیداشت
+با شیرجه موافقی؟
تهیونگ سری تکون داد و بعد از آویزون کردن حوله خودش و جیمین، توی آب شیرجه زد و به جیمین اشاره زد تا بیاد
_بدو ببینم جیمین
پسر کوچکتر شیرجه ای زد و توی فاصله ی کمی از تهیونگ سرشو از آب بیرون آورد
جیمین با شیطنت دست هاشو پر از آب کرد و به صورت تهیونگ پاشید که صدای اعتراضش بلند شد
_هی این قبول نیست ،وایسا بیا اینجا ببینم
جیمین به پشت روی آب شناور شد و از تهیونگ فاصله گرفت
پسر بزرگتر سریع شنا کرد و خودشو به جیمین رسوند و از کمرش گرفت و کشیدش زیر آب، جیمین شوکه شده سعی کرد نفس بکشه که با وارد شدن حجم زیادی از آب به دهان و بینی اش سریع خودشو بالا کشید و به سرفه افتاد
+لع..لعنتی..د..داشتم خفه می...شدم
تهیونگ سریع اومد بالا از زیر آب و صورت جیمینو با دست هاش گرفت و سعی کرد تنفس دهان به دهان بهش بده
_لب هاتو باز کن جیمین
جیمین سریع لب های قرمز رنگشو باز کرد که ناگهان دست قویی دور شکمش پیچیده شد و از پشت بهش چسبید و به سمت بیرون از آب حرکت کرد .جیمین از عطرش تشخیص داد که جونگکوکه و دم و باز دم های عمیقی که می کشه نشون از عصبانتش می‌داد
جونگکوک جیمینو به سمت بالا هدایت کرد و بدون توجه به تهیونگ مبهوت که هنوزم به جای خالی جیمین نگاه میکنه به جیمین دستور داد
_دراز بکش
جیمین مطمئن بود شورتش بهش چسبیده و عضوش وسایزش کاملا مشخصه. خجالت زده از موقعیتی که توش گیر کرده بود به جونگکوک که تنها یه شلوارک ورزشی در تن داشت خیره شد احتمال میداد قبل از اینکه بیا اینجا در حال ورزش کردن بوده
+من..خ...خوب
پسر بزرگتر نذاشت حرفشو کامل کنه دستشو روی شونه لخت جیمین گذاشت و به عقب هولش داد
بعد از اینکه جیمین دراز کشید جونگکوک نفس عمیقی کشید و لب های سردشو روی لب های نیمه باز جیمین گذاشت و بازدمشو توی دهان جیمین رها کرد
پسر کوچکتر که واقعا نفس کم آورده بود سریع نفس عمیقی کشید و وقتی لب های جونگکوک رو روی لب های خودش احساس نکرد چشم هاشو باز کرد که با اخم جونگکوک مواجه شد
جونگکوک نیم خیز شد و سیلی محکمی به رون توپر و سفید جیمین زد و مطمئن شد جای انگشت های بمونه به سمت در حرکت کرد و خطاب به تهیونگ با صدایی که سردی ازش میبارید، گفت
_مواظبش باش
تهیونگ با صدای جدی جونگکوک به خودش اومد ،خودشو از آب بالا کشید و سریع کنار جیمین زانو زد
_جیمین؟خوبی؟من فکر نمیکردم...
جیمین نیم خیز شد و آهسته بلند شد الان احساس بهتری داشت و از جونگکوک ممنون بود
+چیزی نیست، خوبم تهیونگ
دستی توی چتری های تهیونگ که چشم های نگرانشو پوشونده بود کشید و موهاشو به سمت بالا هدایت کرد
-بیا بریم
جیمین دست تهیونگو گرفت .حین بلند شدنش نگاهش به رون قرمزش افتاد  که رد انگشت های جونگکوک روش بود و لبخندی روی لب هاش اومد ،متوجه نشده بود از کی جونگکوک اومده بود ولی اینکه سریع خودشو بهش رسونده، نشون می داد توجهشو داشته.
تهیونگ نگاه نگرانشو از جیمین گرفت و با کشیدن دستش به سمت پله های فلزی استخر بردش و تو قسمت کم عمق دستش رو رها کرد
_همینجا شنا میکنیم
+داری باهام شوخی میکنی؟ تهیونگ؟
اما پسر بزرگتر بی توجه به حرف جیمین داشت آب جلوش رو کنار میزد تا روی آب شناور بشه
جیمین درمونده نگاهی به تهیونگ کرد . اون عاشق هیجان و قانون شکنی بود پس جراتشو جمع کرد و طی حرکت سریعی با زیر آبی رفتن خودش رو به سکوی شیرجه رسوند و برای جلب توجه تهیونگ سوتی زد . تهیونگ با شنیدن صدای بلند سوت که توی فضای استخر اکو میشد دست از شنا کردن برداشت و با جهت یابی سریعی ردیاب نگاهش روی جیمین افتاد که براش دست تکون میده . اون پسر چطور تونسته بود انقدر سریع خودشو به اونجا برسونه ؟! این تنها سوالی بود که تو ذهنش می‌چرخید ولی الان وقت فکر کردن نبود . نمی‌خواست دوباره چند لحظه پیش تکرار بشه و اینبار توسط جونگکوک با سردی بیشتری توبیخ بشه.
+تهیونگی هیونگ منو ببین
این صدای جیمین بود که اضطراب رو به دل تهیونگ راه میداد و باعث میشد سریعتر به جلو حرکت کنه
جیمین طی حرکت ناگهانیی از سکو پرید و نگاه تهیونگ دنبالش کرد . اون پسر چطور میتونست مهارتهایی به این زیبایی داشته باشه؟جیمین دستاشو بالا سرش بهم پیچیده بود  و به کشیده ترین حالتش در اومده بود ، درحالی که دور خودش چرخ می زد و هر لحظه به سطح آب نزدیکتر می شد نور ملایم چراغ های بیرون روی بدنش افتاده بود وتهیونگ حس میکرد پرستیدنی تر از صحنه ای که میبینه وجود نداره.پسر کوچکتر بالاخره توی آب پرت شد و حجم زیادی آب به اطرافش پاشید . کمی اونطرف تر تهیونگ هنوز محو جیمین بود و متوجه نشد کی جیمین بهش رسیده بود و دستش رو گرفته بود.
+هیی تهیونگاا
تهیونگ با شنیدن صدای جیمین به خودش اومد و سرشو سمت صدا گردوند که با جیمینی که تو فاصله ی کمی ازش قرار داشت مواجه شد
جیمین راضی از اینکه تونسته بود توجه پسر بزرگتر رو جلب کنه با دست اشاره به جایی که چند ثانیه قبل شیرجه زده بود ، زد و گفت
+نظرت درمورد نمایشم؟
_این حرکت....
+این حرکت؟
_فوق العاده بود
جیمین که جوابی که میخواست رو گرفته بود تهیونگ رو بغل کرد و آروم نالید
+خسته شدم بریم بالا؟
تهیونگ ته دلش از شیرینی پسر تو آغوشش قنج رفت که با حالت کیوتی غر میزد
_بیا بریم عزیزم
و بعد دور کمر لخت جیمین رو گرفت و به سمت لبه ی استخر رفتند و جیمین به کمک دست های قوی تهیونگ به بالا هدایت شد، از لبه بالا رفت و بعد تهیونگ رو از آب بیرون کشید .
_من میرم لباس بیارم ،لباسای خودم همینجاست ولی تو اینجوری ممکنه سردت بشه پس یه دوش آبگرم بگیر تا بیام
تهیونگ گفت و جیمین رو تا چند متری حموم تمام شیشه ای که از بیرون قابل رویت نبود و عایق صدا بود،برد. جیمین بی هیچ حرفی وارد حمام شد. با شنیدن صدای آب،سر بلند کرد و با دیدن جونگکوک شوکه شد.فکر نمی‌کرد جونگکوک اونجا باشه و الان با تن کاملا خیس در حالی ک باکسر مشکی جذبی پوشیده جلوش ایستاده باشه، سعی کرد نگاهشو بدزده تا تحریک نشه چون اگه این اتفاق میوفتاد بعدش دردسر زیادی درست میشد!
+ببخ...ببخشید
این رو گفت و از حموم به سرعت بیرون اومد اما جونگکوک ، شکارچی سریعی بود، بیشتر از اونی که فکرشو می کرد . طی حرکت فرزی دست جیمین رو توی مچ بزرگ خودش گرفت و اونو به داخل کشید . جیمین تعادلشو از دست داد و از پشت به بدن خیس و گرم جونگکوک چسبید با احساس باز و بسته شدن سوراخ نیازمندش سریع آهی کشید
_جیمین!
جونگکوک با لحن تحکم آمیزی گفت و لرزی به تن پسر کوچکتر افتاد که از چشم های تیزبین جونگکوک دور نموند
دقیقا عضو بزرگ جونگکوک رو با وسط باسنش حس میکرد و باعش شد تندتر نفس بکشه جونگکوک با حوصله جیمین رو برگردوند و چشماشو مستقیم به چشمهای خمار جیمین قفل کرد
_چیزی می‌خواستی اینجا؟
جیمین نگاهی به لب های جونگکوک و اون پرسینگ نقره ای گوشه لبش انداخت، توی دلش آه غلیظی کشید و با صدایی که به خاطر شنا کردن کمی خش دار شده بود جواب داد
+میخواستم دوش بگیرم تا تهیونگ لباسامو بیاره
_خوبه.من دیگه کارم تمومه.
جیمین چیزی نگفت .سری تکون داد و کمی از جونگکوک فاصله گرفت ولی هنوزم چشم هاشون قفل هم بود ،جونگکوک در حالی که حوله ای دور تنش می‌پیچید جلو اومد و سرشو پایین انداخت ،به رون های سفید پسر کوچکتر خیره شد که رون سمت چپش هنوزم قرمز بود و نشان  می‌داد پسرک پوست حساسی داره.
صدای تهیونگ به گوشش رسید که از آوردن لباساش اطلاع میداد با صدای بلندی تشکر کرد
_مرسی تهیونگ تو برو منم میام
تهیونگ در حالی ک تیشرت نارنجی رنگ با شلوارک کوتاه سیاهی رو پشت در آویز میکرد جیمین رو مخاطب قرار داد
+زود بیا و بعدش برو استراحت کن
پسر کوچکتر با اینکه تهیونگ دید به داخل نداشت سری تکان داد و با صدای باز و بسته شدن در فهمید ک پسر استخر رو ترک کرده
نفس عمیقی کشید و پوزخند جونگکوک رو نادیده گرفت به سمت دوش هوشمند رفت و بعد از تنظیم کردن آب زیرش ایستاد و چشم هاشو با ِآرامش‌ بست نمی دونست چرا از نگاه درنده ی جونگکوک روی خودش لذت میبره
با خوردن نفس های گرمی پشت گردنش فهمید جونگکوک دقیقا پشت سرش ایستاده
شاید اولین باری بود که جیمین نمی دونست باید چه کار کنه؟!
خودش رو به دست جونگکوک سپرد و از پشت بهش تکیه داد که صدای سردشو دقیقا کنار گوشش شنید
_حالت خوبه؟!
جونگکوک دستشو از پشت به سمت رون چپ جیمین رسوند و دورانی شروع به مالش دادن رونش شد
جیمین نگاهی به دست فاتح پسر بزرگتر انداخت ،دستشو روی دست جونگکوک گذاشت بالا آورد و به کف دستش بوسه ای زد
چرخشی توی بغلش زد و دست هاشو دور گردن پسر بزرگتر انداخت و همزمان دست های جونگکوک دور کمرش نشست
+منو ببر بیرون از اینجا
جونگکوک با حوصله اول موهای بلوند و لخت جیمین و بعدش بدنشو شست
اشاره ای به مایو جیمین زد و بوسه ی کوتاهی روی لب های نیمه باز و قرمزش گذاشت
_میرم بیرون،زود بیا
برای آخرین بار زیر آب ایستاد حوله ی خیسشو با حوله ی جدیدی که توی قفسه بود عوض کرد لباس های جیمین رو از پشت در شیشه ای برداشت و توی رختکن منتظر جیمین شد
جیمین حوله ای دور خودش پیچید و بیرون اومد با دیدن جونگکوک که لباس به دست منتظرشه لبخندی زد .
جلو رفت و لباس هارو گرفت از پسر بزرگتر گرفت سعی کرد به اون پک های لعنتی و رو فرم شکمش نگاه نکنه 
جونگکوک با چک کردن وضعیت جیمین دستشو توی موهای خیس و مشکی خودش تکان داد، حوله ی دیگه ای برداشت و روی سر پسر قرار داد و شروع کرد به خشک کرد موهاش.
جیمین از زیر حوله روی پنجه های پاهاش ایستاد و برای تشکر بوسه ی خیسی روی لب های جونگکوک گذاشت و آروم عقب کشید.
+ممنونم آقای جذاب
پسر بزرگتر تکخندی زد و بی صدا حموم رو ترک کرد تا فضا به جیمین بده برای پوشیدن لباس هاش....
بعد از جونگکوک ، جیمین وارد عمارت شد و هر کدوم سمت اتاقشون رفتند . روز پرکاری برای هر سه ی اونا بود و تهیونگ و جیمین به سرعت به خواب رفتند و البته جونگکوک بعد از کمی بررسی فلشی که جیمین بهش داده بود ، به خواب عمیقی فرو رفت.

Life OffWhere stories live. Discover now