part 9

265 55 5
                                    

پسرک آلفای تازه به بلوغ رسیده در شرف ازدواج بود، همسر انتخابی پدرش پسر آلفا جئون،وزیر دارایی بود و خب پسرک اصلا از این انتخاب ناراضی نبود، آلفای نوجوان دوست داشت عروسش رو قبل از روز موعود ببینه و علاقه شدیدی داشت که رایحه عروسش رو نفس بکشه، اون اعتقاد داشت که قطعا امگای انتخابی پدرش بسیار زیبا و شایسته است

خلاصه کلام اینکه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش ، الان اینجا بود ، توی خونه آلفا جئون، در قالب خدمتکار و به بهانه آوردن پیشکش های عروس!

لبخند گنده و درخشانی که چال لپ های عمیقش رو بیشتر توی چشم میکرد روی صورتش جا خوش کرده بود، بار های روی دوشش رو آروم کنار دیوار گذاشت و با احتیاط رفت سمت اقامتگاه پسرای وزیر دارایی.

پشت دیوار پناه گرفت و کمی سرشو بالا کشید تا بتونه اولین اقامتگاه رو ببینه، اونقدری هم دور نبود که نتونه صدا ها رو بشنوه و رایحه ها رو بو بکشه

در اولین قدم رایحه شیر توت فرنگی غلیظی زیر بینیش رو گرفت، رایحه شیرینی بود اما خوش؟ نه، نامجون حتی به مقدار زیادی ترشیدگی از اون رایحه احساس میکرد، انگار که شیر توت فرنگی فاسد رو بو میکشه!

اخمی کرد و سعی کرد پشت در چوبی نیمه باز رو ببینه.

_احمق چطور میتونی بگی این مال من نیست؟!

خدمتکار با ترس بیشتر جلوی امگا خم شد

_عذرخواهم ارباب جوان، این برای ارباب کوچکه ، از هدایای همسرشونه میتونم از یه جعبه دیگه براتون بیارم  یا برم بازار براتون بخر....

امگا بیشتر جیغ کشید و جعبه حاوی کفش های گلدوزی شده با شکوفه گیلاس رو سمت خدمتکار بیچاره پرت کرد

_لازم نکرده، گورت رو گم کن

جی سو درک نمیکرد چرا اون بچه ننر باید با پسر وزیر فرهنگ و آموزش ازدواج میکرد ، جی سو خیلی خوشگل تر بود و به قطع بالغ تر و خوش رایحه تر، اما ناپدریش تصمیم گرفته بود امگای کوچیک ترش رو عروس خاندان کیم بکنه، احتمالا فقط چون اون گیلاس احمق از خون خودش بود، جی سو واقعا دلش میخواست از شر امگای کوچک تر خلاص شه....خیلی سریع!

پشت دیوار، همچنان نامجون پسر وزیر فرهنگ و آموزش در حال گوش دادن و دیدن ماجرا بود در حالی که اخم ابرو هاش رو به هم گره زده بود، با توجه به اینکه پسر روبروش کفش های گلدوزی شده رو میخواست و مال اون نبود، قطعا عروسش اون شیر توت فرنگی ترش و بدبو نبود ،نامجون مطمئن بود که پدرش همچین عروسی رو براش انتخاب نمیکنه، بیچاره جفت آینده این امگا!

بعد از کمی پنهانی زیر سایه ها قدم زدن بالاخره اقامتگاه امگای دوم توی دید پسرک آلفا قرار گرفت، درخت بزرگ گیلاسی که به سبب فصلی که درونش بودن با شکوفه های صورتی کوچولو پر شده بود جلوی اقامتگاه امگای دوم خودنمایی میکرد، گلبرگ های صورتی و سفید دور و بر اقامتگاه رو پر کرده بود و رایحه شکوفه گیلاس بیشتر از اکسیژن هوا قابل نفس کشیدن بود، نامجون با لبخند عمیقی رایحه عروسش رو نفس کشید، خدایا اون شکوفه کوچولو به زودی مال خودش میشد، همسر عزیزش.
این بار با لبخندی که سخت میتونست پنهانش کنه پشت دیوار پناه گرفت، پنجره اتاق پسرک امگا باز بود و از بخت خوب آلفای نوجوان شکوفه گیلاسش کنار پنجره نشسته بود، سرخی گونه هاش و لبخند پت و پهنش از دور داد میزدن که پسرک با شیطنت تمام نوشیده.

The Forbidden Marriage/vkookOù les histoires vivent. Découvrez maintenant