(كلِ اين داستان از نگاه تيلورهست)
"تيلور پاشــــــوو" اه بازم صبح شد از هرچى high schoolـه متنفرم >:(امروز با كارا قرار دارم بايد حواسم باشه كه مثل اون دفعه دير نكنم،تو همين فكرا بودم كه دوباره مامانم صدام زد و گفت پاشم
"تيلور پاشو ديگه چقدر ميخوابى خرسه گنده؟"
"باشه مامان پاشدم ديگه"
خابالو خابالو پاشدم و رفتم high school.(تو high school)
كارا رو ديدم كه،ميخواست بره سره كلاس
داد زدم:
"هى،كارا صبر كن"
راستى يادم رفت بگم كارا صميمى ترين دوستمه
يعنى يه جورايى تنها دوستم
رفتم پيشش،
"سلام تى واسه امتحان خوندى؟"
"چــــــــــــــــى؟!؟!؟!مگه امتحان داشتيم؟!o__O"
"آره ديگه مگه نميدونستى؟البته بگما از اين امتحان الكياست ولى نمرش واسه معلم مهمه.حالا اينو بيخى ميگن دو تا تازه واردِ پسر داريم! "
"آره باو امتحانو خيلى هم بشه صفر ميشيم ديگه؛جدى؟! تازه وارد؟!پسر؟!كيا؟!"
نميدونم منم نديدمشون ولى بچه ها ميگن كه خيلى خوشگله!"
"برو بابا هر چى باشن از من خوشگل تر نيستنD: "
بعد هم باهم خنديديم.
كارا گفت:"خب ديگه بريم سره كلاس تا دير نشده"
"آره راست ميگى بريم"باهم رفتيم سره كلاس كه يهو يه...
پسره مو فرفريه،چشم سبزه،لب سرخه،ناز و هات و خوشگلو ديدم.
گمونم يكى از اون تازه وارداست
مثل اين كه اون يكى غايبه.
همينجورى غرق نگاه كردن پسره شده بودم كه...
"تيلور، تيلور؟ كجايى؟! نكنه همون پسره كه تو ازش خوشگل ترى دلتو برده؟!=)"
كارا بعد از اينكه اينو گفت زد زيره خنده
يه چشم غره اى بهش رفتمو بعدم رفتم نشستم پيشه همون مو فره كه صداش ميكردن هرى استايلز
واى خدا چشاشو
اينقدر تو عمق چشاش فرو رفته بودم كه نفهميدم داره نگام ميكنه
"كجايى؟ يكم آروم تر الان چشات از كاسه درميان خوD="
بعد از اين حرفش به خودم اومدم و گفتم
"داشتم به دوستم نگاه ميكردم:$"
"واسه همينه كه لپات قرمز شده؟! =)) "
تاحالا از اين خيت تر نشده بودم
تصميم گرفتم به درس گوش كنم،اَه حوصلم پكيد چقدر فك ميزنه اين معلم ما:/
"خب بچه تا وقتشه كه امتحان بگيرم"
وااااااااهاااهاهاهاااااى حالا چه كنممممممممممممممعلم برگه ها رو داد
اه واستا بينم اين چى بود افتاد؟! از طرفه هرى استايلز؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
واستا بينيم...
YOU ARE READING
Revenge
Fanfictionخودم ميدونم يه كارى باهاش كردم كه كلمو ميكنه اما چه كنم كلمو بكنه كلشو ميكنم