نوشته از طرف هرى استايلز!!!
هورااااااااااااا جييييييييغغغغغغغغغ
بدو بدو بسته رو باز كردم لبخندى كه رو لبم بود به پوكر فيس تبديل شد و بعدش هم به جيغحدس ميزنين توش چى بود!؟؟!!؟!؟؟!؟؟!؟
نوار بهداشتيييييييييييييييى -_____________-
جعبه رو به اون سمت پرت كردم [نطر نويسنده :هرى چه سرعت عملى داشته هاااااا ، سريع رفته نوار بهداشتى خريده پك كرده تحويلش داده به تى:/تازه تى رو تغيبم كرده :|چطور؟ ] اون نوار بهداشتياى كوفتى رو از حرصم انداختم تو سطل آشغال-_-
و شروع كردم به فحش دادن به كارا و هرى:
؟!@€£¥#٪^* [(سانسور) ببخشيد قابل پخش نبود زياد بهش فكر نكنيد بزرگ ميشيد يادتون ميره D: ]خلاصه يكم دلم درد ميكرد يه چايى زدم به رگ و بعدش هم خوابيدم .
[تو خواب]
نـــهههههه
نوار بهداشتى نههههه
نه توروخدا منو نخوريييد
مستر مو فرفرى نزار منو بخورن
نهههههههههواييييى چ بد بود
ساعت 6 بود !من 6:30 با كارا تو دبيرستانمون قرار دارم!!
واااااااى حالا چى بپوشم،آرايش نكردم.
رفتم جلوى آينه
واااهههااااهاهاااااااااى
صورتم شبيه لولو خورخوره ها شده
كل كرم پودر رو خالى كردم رو صورتم
يه رژ قرمز هم زدم
ريميل هم زدم
ووووووووووش چه جيگرو شدم من [به قول برونو مارس: I'm gonna kiss my self I'm so pretty]
خب ديگه دلتونو نسوزونم
يه شلوار جين مشكى با يه كت تقريبا كوتاه مشكى با يه بلوز سفيد كه روش عكس اسكلت بود با كفش آل استار مشكى پوشيدم.[نظر نويسنده:ميدونم اينكه اون چ لباسى پوشيده و تيپش چى بوده به ***تونم نيست ولى گفتم شايد بخواين تو تصوراتتون اينو به كار ببريد:| ]ساعت 6:20 دقيقه بود مامانم يه قهوه داد دستم و الفراااررررررررر؛
داشتم رسما وسط خيابون ميدويدم
كه يكى زد بهم
البته نزديك بود بهم بزنه
ايش ايش
با چه فيس و افاده اى هم پياده ميشه از ماشينش
والا با اون نگاش
يه جورى داره مياد انگار برج پيتزا رو ساخته
نه اون كجه همون ايفل بهتره
آره انگار برج ايفل رو ساخته
اصن انگار نه انگار كه نزديك بود به كشتنم بده
YOU ARE READING
Revenge
Fanfictionخودم ميدونم يه كارى باهاش كردم كه كلمو ميكنه اما چه كنم كلمو بكنه كلشو ميكنم