Chapter 4

767 162 95
                                    

+من حوصلم سر رفته !

چند ساعتی از حمام رفتن شاهزاده میگذشت و حالا پسری که موهای بلند و بازش همچنان نم دار دیده میشدن و لباس هایی سر تا پا مشکی که گویا متعلق به تهیونگ بودن به تن داشت غر زد و باعث شد تهیونگ هوفی بکشه

-یا همش بزن یا بخش اضافش رو خالی کن !

جونگکوک با گیجی برگشت به سمت پسری که کنارش دراز کشیده و چشم هاش رو بسته بود و درحالی که خودش نشسته بود و از بالا نگاهش میکرد سوال پرسید

+چیو ؟

تهیونگ چشم هاش رو باز کرد و از پایین به چشم های درشتِ پسری که دست هاشون دوباره با طناب به هم بسته بود خیره شد

-حوصلتو دیگه !

جونگکوک درحالی که پوکر شده بود کف دستش رو محکم روی سینه تهیونگ کوبید و باعث شد پسر بزرگتر با صدای بلند اعتراض کنه

+تو یه کاری کن !

تهیونگ با کلافگی رو به روی جونگکوک نشست و به چشم هاش خیره شد

-من گروگانگیرتم شاهزاده ! همین که الان کنارم نشستی و میتونی امر و نهی کنی یعنی خیلی مهربونم ... توام با اعصاب من بازی نکن و بزار خوش اخلاق بمونم !

+هم تو میدونی هم من میدونم اگر بخوام میتونم فرار کنم ... این وسط آدم خوبه منم که دارم اخلاقِ مسخره و شوخی های احمقانتو تحمل میکنم و اینجا میمونم پس توام آدم باش و وقتی میگم حوصلم سر رفته یه کار کن !

کمی بی حرف به چشم های هم خیره موندن و تهیونگ تو همون حین مخفیانه به این نتیجه رسید که حق کاملا با شاهزادشونه چون میتونست همون موقع که رفته بود حمام فرار کنه ! یا حتی همین الان هم میتونست ولی به هر حال آدم خوبی بود و اینکار رو نمیکرد . برای همینم تصمیم گرفت آدم باشه و بجای اذیت کردن زیبای وحشیش یه فکری به حالِ هم زدنِ حوصلش کنه

-باشه تو بردی ... بیا میبرمت یه جایی که حوصلت هم بخوره

حالت جدیِ جونگکوک تو چشم به هم زدنی از بین رفت و لبخندی خرگوشی و بامزه روی لبهاش نشست

+کجا ؟

-گفتنی نیست ... دیدنیه

وقتی بلند شد جونگکوک هم متقابلا رو به روش ایستاد و با هیجان بهش خیره شد

+الان میریم ؟

-آره دیگه شاهزاده ... اگر الان نریم تو برای هم خوردن حوصلت میری رو مخِ من و منو خل میکنی !

جونگکوک بی صدا خندید و با بدجنسی سرش رو بالا و پایین کرد . واقعا نقشش این بود که اگر تهیونگ اقدامی برای حوصله‌ی سر رفتش نکرد تا میتونه اذیتش کنه . قبل از اینکه از اتاق خارج بشن تهیونگ چند تقه‌ی محکم به در کوبید تا به نامجون و هوسوکی که همچنان چهرشون از دیدِ شاهزاده مخفی مونده بود ماسک هاشون رو بزنن و بعد در رو باز کرد ولی قبل از خارج شدن از اتاق کیسه پارچه‌ای که کنار در بود رو برداشت و روی دوشش گذاشت

Prince Against Money 🫅🏻Where stories live. Discover now