Chapter 11

647 129 31
                                    

میخواست بازهم مثل شب های قبل کنار جونگکوک بمونه ولی این چند روز بی خوابی و حتی عدم آرامشِ روزهای قبلش و اینکه تو جنگل زندگی میکرد باعث شد خستگی بهش غلبه کنه و بعد از خوابیدن جونگکوک به اتاق خودش بره . نمیدونست اول خوابیده و بعد سرش رو روی بالش گذاشته یا موفق شده بیدار به تشک گوشه‌ی اتاق برسه و بعد بخوابه ولی اواسط نیمه شب با سر و صدا و همهمه‌ای که بیرون اتاقش بوجود اومد کلافه شده از خواب عمیقش بیدار شد و با چهره‌ای توهم رفته در رو باز کرد . همزمان با خودش جیمینِ خواب آلود که اون هم زیادی کلافه به نظر میرسید از اتاق بغلی خارج شد و هر دو با گیجی به هم نگاه کردن . آخه چه خبر بود ؟ دوتایی به طرف سالن اصلیِ خدمه رفتن و معلوم شد همهمه از اونجا بوده

*چه خبر شده ووبین ؟

جیمین با صدایی خشدار بخاطر خواب از پسری به اسم ووبین پرسید و اون با ترس بهش جواب داد

/تو اقامتگاه شاهزاده ها آتیش سوزی شده ... راه های ورودی بستن و دارن به سختی شاهزاده هارو بیرون میکشن

خواب به طور کامل از سر تهیونگ و جیمین پرید و هر دو پسر با وحشت به سمت اقامتگاه شاهزاده ها دوییدن . ساختمان بزرگ توی شعله های آتش درحال سوختن بود و تعداد زیادی سرباز و خدمه سعی در خاموش کردن آتش داشتن . تهیونگ با قلبی که با سرعتی سرسام آور توی سینش میکوبید نگاهش رو بین جمعیت چرخوند تا شاهزادش رو پیدا کنه ولی جونگکوک نبود ‌. قلب تهیونگ طاقتش رو نداشت . نمیتونست یکی دیگه رو هم از دست بده . نباید جونگکوکش توی شعله های آتش میسوخت

راهی به داخل اقامتگاه نبود چون یک چوب بزرگ اون جلو درحال سوختن بود و کسی نمیتونست مستقیم وارد بشه و مشخص بود شاهزاده جینای باردار ، یونا و جیسو رو از پنجره های اتاق هاشون بیرون کشیدن . وقتی شاهزاده یوگیوم هم درحالی که به شدت سرفه میکرد از اون آتیشِ لعنتی بیرون کشیدن تهیونگ دیگه نتونست تحمل کنه و به طرف جایی رفت که بهتر از همه توی این قصر میشناخت . پنجره اتاق جونگکوک !

سه سرباز سعی داشتن چوب هایی که به پنجره میخ شده بودن رو از جا بکنن و تهیونگ با گرفتن تبر از دست یکی از اونها خودش مشغول به این کار شد . از داخل اتاق صداهایی میومد که بهشون میفهموند جونگکوک هم هشیاره و سعی داره تو باز کردن پنجره کمکی بکنه . بخاطر فاصله داشتن پنجره از زمین مجبور بودن دست هاشون رو بالا ببرن و تو اون حالت با تبر به پنجره بکوبن و همین تسلطشون رو کم میکرد ولی تهیونگ بدون متوقف شدن به اون چوب ها ضربه میزد تا بلاخره با لگدی که جونگکوک از داخل به پنجره زد دو هاله‌ی درش باز شدن و پسری که مشخص بود به سختی داره نفس میکشه با ولع اکسیژن رو به ریه کشید

-بیا زیبای وحشیِ من ... من میگیرمت

جونگکوک بخاطر کمبود اکسیژن سرگیجه داشت و احساس میکرد تمام انرژیش رو برای باز کردن پنجره از دست داده ولی با شنیدن صدای ترسیده‌ی تهیونگ لبه‌ی پنجره نشست و با کشیدن خودش به سمت پایین بین دست های تهیونگ فرود اومد

Prince Against Money 🫅🏻Donde viven las historias. Descúbrelo ahora