part 4

386 82 25
                                    

بعد از جدا کردن لب هاش از روی اون غنچه‌ی صورتی دست‌ش رو پشتِ گردن امگا برد و سرش رو سمت خودش خم کرد و پیشونی‌شون رو بهم چسبوند.

صورت هاشون خیلی نزدیک بهم بود و بازدم های گرم‌شون که بخاطر بوسه با سرعت خارج می‌شد روی صورت هم فرود می‌اومد.
-جیمینی؟
+هوم؟
-شیرین‌م؟
امگا چشم هاش رو بست و لبخندِ کم‌رنگی زد و گوش هاش‌رو در صدای‌ شیرین آلفایی که قلب‌ش رو دزدیده بود غرق کرد.

آلفا با لفظ های شیرینی امگارو صدا می‌کرد و با ذوقی که پنهان‌ش کرده بود به لبخند امگا که با هر کلمه بیشتر کش می‌اومد نگاه می‌کرد.
امگا جواب‌ش رو نمی‌داد...
اما لبخندش که هر لحظه پر رنگ تر می‌شد خواستنی ترین و شیرین ترین جواب براش بود.

-امگای من؟
-ماه‌ِ من؟
-بوی بارون من؟

لبخندِ امگا انقدری بزرگ شده بود که دندون های سفید و ردیف‌ش از بین لب های بزرگ و سرخ‌ش که مانند یک قابِ زیبا بهش جلوه می‌داد قابل دیدن بود. و هر لحظه جونگ‌کوک رو ترغیب می‌کرد تا اون مروارید های سفید رو که بین اون توت فرنگی های درشت خودنمایی می‌کرد ببوسه.

امگا احساس گرمای شیرینی در وجودش داشت. با بوسه های سریع آلفا تپش قلب‌ش سریع تر شده بود، همین الان‌ش هم احساس نیاز می‌کرد و تنش برافروخته بود.
می‌خواست بین بازوهای مرد غرق بشه.

جونگ‌کوک با فرو بردن سرش بین گودی گردن امگا رایحه لطیف‌ش رو استشمام کرد و دوباره بوسه هاش رو از سر گرفت.
جیمین با بوسه هایی که روی شونه و گردن‌ش حس می‌کرد خودش رو جمع کرد و آهی از بین لب هاش خارج شد.

کوک با گرفتن پهلوهای پسر اون رو روی پایین تنش حرکت داد تا بتونه بهتر باسن نرم‌ش رو حس کنه، می‌خواست پوست تنش رو ببینه و کشف کنه، امگا کوچولوی داخل آغوشش زیادی خوش‌بو و نرم بود.
اون تنها قسمت روشن زندگی‌ش بود و حالا می‌تونست شیرینیه زندگی‌ش رو برای خودش داشته باشه، پس چرا اجازه می‌داد افکار و خاطرات منفی این لحظه‌ی دلنشین رو ازش بگیرن؟ حالا فقط خودشون مهم بودن و تنها چیزی که می‌دید، بازم هم خودشون بودن؛ نه هیچ تلخیه دیگه‌ای.

با قاب کردن صورت جونگ‌کوک با دست هاش، لب های نرم و سرخش رو به لب های آلفاش رسوند و نفس لرزونی کشید. با کشیدن لب بالایی کوک داخل دهنش آغازگر اتفاق شیرین بینشون شد.
جونگ‌کوک حالا اگر می‌خواست هم نمی‌تونست به چیز دیگه‌ای فکر کنه.
لب های جیمین که بازیگوشانه دهن‌ش رو کشف می‌کرد حس های خوبی رو درش بیدار می‌کرد.

صدای هایی که جونگ‌کوک از سر رضایت میون بوسه‌شون سر می‌داد جیمین رو ذوق زده می‌کرد.  جیمین دست هاش رو روی سینه ی محکم مرد کشید و لمس هاش رو تا پشت گردنش ادامه داد و چنگی به ریشه ی موهاش زد.

جونگ‌کوک بی قراریش رو می‌دید، صورتش رو تا حدی که بتونه صورت امگاش رو ببینه فاصله داد.
با دیدن صورت گل انداخته و چشم های خیس جیمین لبخندی زد و با هل دادنش‌ پسر رو دراز کرد و روی تنش قرار گرفت؛ جیمین که به وجد اومده بود پاهای کشیده‌ش رو دور کمر آلفاش انداخت، درسته آلفاش..
اون برای خودش بود و می‌خواست همیشگی‌ش کنه!
شاید اسم‌ش رو به نام آلفای دیگه ای می‌زدند، شاید مجبور بود مارک آلفای دیگه ای رو روی گردن‌ش تحمل کنه، اما جسم و قلبش برای همیشه مال آلفای رو به روش بود!

My peace Where stories live. Discover now