part 9

314 76 20
                                    

جونگ‌کوک خشک شده بود.
با دوباره به صدا دراومدن در، سمت جیمین خیز برداشت‌. آروم شونه‌ی جیمین رو تکون داد.
-جیمینا؟ جیمینا پاشو خواهش می‌کنم.
امگا بین خواب و بیداری اخمی از درد کمرش کرد. زیر دل و کمرش درد می‌کرد. بشدت خسته بود و این تکون ها کلافه‌اش کرده بود.
با خشم چشم هاش رو باز کرد که صورت رنگ پریده و خیس از عرق جونگ‌کوک رو دید. با نگرانی بی توجه به دردش نیم خیز شد و صورت جونگ‌کوک رو قاب گرفت.
_جونگ‌کوک چی‌شده؟
قبل از زبون باز کردن آلفا، صدای در این بار حتی بلندتر از دو دفعه‌ی گذشته بلند شد.
چشم های امگا هم از ترس گرد شد. با سرعت هردو از جا بلند شدن و مشغول پوشیدن لباس هاشون شدن.
امگا درحالی که می‌لنگید، با تمام سرعتی که درتوان داشت سمت در پشتی و آلفا به سمت در اصلی رفت. با احتیاط در رو باز کرد. دختری بتا با سر وضعی آشفته و صورتی رنگ پریده پشت در ایستاده بود.
هانبوکی که بر تن داشت برای ندیمه ها بود.
دست های عرق کرده لرزونش رو پشت کمرش قفل کرد.
_چیزی شده؟
دخترِ ترسیده که تا اون موقع حرفی نزده بود، با هول شروع به صحبت کرد.
-فر...فرمانده شما از غروب تا به الان نام...نامزد ولیعهد رو دیدید؟
جونگ‌کوک آب دهن‌ش رو قورت داد. سعی کرد اقتدار و جذبه‌اش رو برگردونه. با اخم و لحن تیزی که با کمکش سعی داشت لرزش صداش رو پنهون کنه، شروع به صحبت کرد.
_چرا باید دیده باشم؟
با گریه های بتا چشم های جونگ‌کوک درشت شد. دختر با گریه رو دو زانوش نشست و هانبوک‌ آلفا رو درون مشت‌هاش گرفت و شروع به التماس کرد.
-فر...فرمانده التماستون می‌کنم. نامزد ولیعهد ناپدید شدن. اگر تا فردا پیدا نشن من رو اعدام می‌کنن. التماستون می‌کنم کمکم کنید پیداش کنم.

جونگ‌کوک نفس راحتی کشید، احتمالا فقط ندیمه‌ی جیمین از نبودش با خبر شده بود.
_خیله خب کمکت می‌کنم.
-خیلی ممنونم فرمانده، خیلی ممنونم.
دختر دوباره تعظیمی کرد. جونگ‌کوک با گرفتن شونه‌ی دخترک از روی زمین بلندش کرد.
_می‌دونی که احترام گذاشتن به من جرمه، پس تموم‌ش کن. پیدا کردن نامزد ولیعهد مسئولیت منم هست.

دختر سری تکون داد. جونگ‌کوک از کلبه خارج شد تا وانمود کنه به دنبال جیمین می‌گرده. اگر می‌تونست دخترک رو مدتی دست‌ به سر کنه، جیمین تا اون موقع به اقامتگاهش برمی‌گشت.
دختر برای امنیت خودش هم که شده صداش در نمی‌اومد.
-حالا که شما همراهم هستید خیالم راحت تره، امیدوارم زودتر از جناب جونگ‌سوک نامزدشون رو پیدا کنیم.
با حرف ندیمه نفس جونگ‌کوک بند اومد.
_چ‌...چی؟
-وای خدای من جناب جونگ‌سوک همه‌ی ما ندیمه هارو تهدید کردن اگر تا فردا نامزدشون رو پیدا نکنیم، همه ی مارو در ملع‌عام اعدام می‌کنن.
_پس بقیه ندیمه ها کجان؟
-تازه متوجه نبود نامزد ولیعهد شدیم. بیشتر ندیمه ها دارن قسمت های دیگه‌ی قصر رو می‌گردن. سرباز ها و محافظ ها هم مشغولن. کلبه‌ی شما یکم زیادی از محوطه ی اصلی قصر دوره، برای همین افراد زیادی نیستن که اینجا رو بگردن. وای خدای من جناب جونگ‌سوک زمانی که گفت نامزدشون نیستن و دنبالشون بگردیم خیلی ترسناک شده بودن.

My peace Where stories live. Discover now