14:00

9 4 0
                                    

تو این مدت که مثل یه استاکر دنبالت بودم، خیلی چیز ها راجبت فهمیدم. چیز هایی که دوستات، فقط با یه پرسش میتونن بفهمن، در حالی که من حتی جرأت نزدیک شدن بهت و گفتن یه جواب سلام ساده هم ندارم. میبینی؟ خیلی ناعادلانه است نه؟ بگذریم... امروز مثل همیشه روی پل بودی و به آسمون خیره شده بودی. طوری که به آسمون نگاه میکردی انگار تو نور روز که به سمت تاریکی می‌رفت، میتونستی ستاره هارو ببینی. با چشم هات ابر هارو میشکافتی و با درخشش اون اجرام آسمونی، چشم های تو هم برق میزد. متوجه شدم که تو به راحتی میتونی با نگاهت پوسته دور هر چیزی رو نادیده بگیری و درونش رو ببینی. آرزو میکنم یه روزی، همینطوری بهم نگاه کنی و عشقی که بهت دارم رو ببینی.

00:00Where stories live. Discover now