𝆺𝅥𖡡Part2

180 62 17
                                    

"یشینگ"
-ای داد بی داد چان کجا گم شدی باز
کلی تماشا چی دور تا دور جاده رو گرفته بودن، همیشه مسابقات رالی که غیر قانونی برگذار میشد رو خارج از شهر  و یک نقطه کور برگذار میکردن!
اما الان این نقطه ی کور بطوری شلوغ بود که جای سوزن انداختن نداشت.
+هی جانگ یشینگ اینواراااا
سمت صدای شادی که میومد برگشتم.
لبخند زدم، لوهان بود که پر انرژی سمتم میومد. این پسر بمب انرژی بود.
لبخند زدم و بلند گفتم: اومدم مسابقه هارو ببینم
بعد از اینکه نزدیکتر شد گفت: گوشاتو بگیر الان صدای آهنگ سر به فلک میکشه
خندیدم: پشت فرمون نیستی اینبار
بشکنی زد: به رقبا فرست خودنمایی دادم
چشمکی زد و هد بند قرمز رنگی که بسته بود به پیشونیش رو مرتب کرد.
بلند خندیدم:میای اینجا میکوبی از نو میسازی؟
یک جلیقه جین رو همراه تیشرت سفید پوشیده بود.
جواب داد:اینجا اون چیزیم که دلم میخواد
یاد چانیول افتادم!
متوجه ماشین ها شدم که پشت خط شروع ایستادن.
سرو صدا ها بالا و موسیقی که پخش میشد شدت گرفت.
جلوتر رفتیم که بتونیم واضحتر مسابقه رو تماشا کنیم‌، الان رانندها پشت ماشین ها بودن.
تنها چیزی که باعث شد بعد از سال ها اینجوری قلبم تند بزنه نشستن چانیول پشت اون بوگاتی شیرون بود.
تا اومدم جلوش رو بگیرم با صدای شلیک ماشین ها از جای کنده شدن!
موهام رو با دوتا دستم گرفتم و عاجزانه نالیدم:بیچاره شدیم
لوهان متعجب پرسید:چیشده؟!
-لوهان.‌‌‌‌..چان پشت بوگاتی نشسته بود!
لوهان لب پایینش رو داخل دهنش کشید:بوگاتی...
هردو میدونستیم برگه مرگمون امضا شده.

"چانیول"
این ماشین خیلی روون و سریعیه ، کنترل کردنش واقعا سخت و مشکل بود.
اما نمیتونستم به این جوجه تیغی ببازم، الان راننده این ماشین چی درموردم فکر میکنه خدا میدونه!
جاده باریک و سنگلاخ بود، با این حال ماشین خیلی روون حرکت میکرد.
پامو روی پدال گاز فشار دادم تا مسافتم رو با اون پروشه قرمز کم کنم، حالا وقت سبقت گرفتن بود.
با سرعت بیشتری سبقت گرفتم، به پیج تندی که جلومون بود رسیدیم بدنه های ماشینمون با فاصله خیلی کمی بهم چسبید و بعد رد کردن پیج دنده رو عوض کردم و تا تونستم گاز دادم.
جوجه تیغی عقب مونده بود اما نمیشد ریسک کرد!
همینطوری تا اخر ادامه دادم که وقتی به خط پایان نزدیک شدم دقیقا کنارم دیدمش!
-لعنتی
برای اولین بار توی زندگیم فرمون رو سمتش گرفتم که منحرف بشه!
و پام رو دوباره تا ته روی پدال گاز فشار دادم و تموم شد‌، خط پایان رو رد کردم...
بعد از ۶ سال، من مسابقه دادم یه مسابقه واقعی..‌.
دستی رو کشیدم که ماشین بایسته.
تازه متوجه شدم قلبم چقدر تند میزنه و تند تند نفس میکشم....
این حس، این لحظه، این صداها همه خاص بودن...این احساسی که الان دارم خوشحالیه؟
از ماشین پیاده شدم، پاهام بی حس بودن یشینگ و لوهان رو نگران و بهت زده جلوم دیدم.
-لوهان؟
یشینک سمتم دویدو نگران پرسید:خوبی؟
لوهان اروم بهمون رسید:چانیول اینجا چیکار میکنی؟
-با یشینگ اومدیم
لوهان نگران پرسید:چرا مسابقه دادی؟
اومدم بگم:من نمیخواست....
+هیییییی آشغال دو هزاری چرا پشت فرمون نشستی
سمت جوجه تیغی برگشتم، از عصبانیت قرمز شده بود.
لبخند تمسخر آمیزی زدم: تیغاتو چیدم! الان باید شلوارتو بکشی پایین، نه؟
اومد سمتم حمله بیاره که دختری که بازهاش رو چسبیده بود، جلوش رو گرفت.
جوجه تیغی گفت:بلایی سرت بیارم که مراغای آسمون هرشب زار زار برات  گربه کنن.
+کی همچین اجازه ای رو بهت میده؟!
همه ساکت شدن!
یه صدای بم مردونه!
یشینگ گوشه استینم رو گرفت و کشید کنار.
یک پسر جوون و قد بلند از پشت سرمون جلو اومد، ابرو های کشیده و چشم های مشکی ای داشت،
یک رکابی  و شلوار کارگو مشکیموشیده بود که پیرهنش رو دور کمرش گره زده بود.
دوباره با اون صدای بم و مردونه اش سوالش رو پرسید:کی همچین حقیو بهت میده، دوید؟
جوجه تیغی که الان اسمش رو میدونستم با حرص جواب داد:تو قرار بود مسابقه بدی! این تقلبــــــــــــه
دستش رو داخل گوشش برد و  تکون ریزی داد:کر شدم!
پس این ماشین برای این پسر بود‌‌.
خب انکار نمیکنم صاحب برازنده ای داره!
یشینگ کنار گوشم لب زد:ما باید بریم
سرمو به نشونه منفی تکون دادم.
نمیشد برم، باید میموندم چون من راننده بودم و خب جای یکی دیگه مسابقه دادم!
دیوید صدا رو بلند کرد: پولو باید بدی کریس چون تو مسابقه ندادی!

کریس؟ بهش میاد!

+چرا باید پولو بهت بدم؟ تو باختی! میخواستی ده دقیقه زودتر مسابقه رو شروع کنی بوی، هوم؟ مگه هدفت این نبود من دیر برسم و تو مسابقه رو ببری؟
کریس جلو رفت و رخ به رخ دوید ایستاد:من بردم دقیقا به روش تو!
اینقدر جدی و ترسناک اون حرف رو زد که همه میخکوب شدن!
فاصله گرفت ، پاکت سیگارش رو از جیبش بیرون آورد و روی کاپوت ماشین نشست،
با خنده گفت: خب پســــــــر چی شرط کردین؟
دوید به من نگاه کرد.
یک تای ابروم رو بالا انداختم و سرمو به معنی چیه تکون دادم.
کریس که تازه متوجه حضور من تو جمع شد، خیره بهم پرسید: چی شرط کردین؟
حرف زدن یادم رفت!
چی بگم؟
دستمو پشت گردنم بردم و بدون اینکه به اون دو گودال ترسناک چشاش نگاه کنم گفتم: چیز خاصی نبود!
همون دختری که استارت مسابقه با شلیکش رو زده بود به حرف اومد
+دیوید باید شلوارشو بکشه پایین فن فن
کریس بلند خندید، نگاه خیره اش رو روی خودم حس میکردم.
کاش بذاره بریم...
پرسید:اسمت؟
-چانیول...پارک چانیول
از روی کاپوت پایین پرید و بلند گفت: بسه دیگه متفرق بشین‌.‌‌‌..مسابقه بعدی باید شروعشه.
به دیوید اشاره کرد: شرطتو باید بدی
و بعد با دوستاش از جمع فاصله گرفتن!
لوهان:نجات پیدا کردیم؟
یشینگ که نفسشو داشت با ترید بیرون میداد گفت: فکر کنم
و بعد محکم به بازوم کوبید.
اخ که گفتم داد زد:خفه...داشتی به کشتنمون میدادی!!!
لوهان:واسه چی پشت ماشین نشستی!
بازوم رو ماساژ میدادم و با درد گفتم:من نخواستم خودش کرم ریخت تازه اون کوتوله ریزه میزه گفت ماشین رو پارک کنم!
یشینگ دوباره به بازوم با شدت بیشتری کوبید: احمق
-هیییی چته وحشی...مگه کیه طرف که اینطوری گرخیدین؟
لوهان آروم شروع به راه رفتن کرد و گفت: اون کریس ووِ بهترین راننده تو این منطقه...هیچ کس حریف خودش و تیمش نمیشه ولی به شدت روی ماشینش حساسه و امیدوارم فقط به اینجا خطم به خیر بشه!
از اون مکان پر سرو صدا بیرون اومدیم، نسیم خنکی میوزید و گوشام سوت میکشیدن: واو این ارامش چه خوبه
یاد اون لحظه ، اون حس متفاوت و فوق العاده افتادم.
انگار که توی یک دنیای دیگه باشی.
-هی پسر
سمت اون صدای آشنا برگشتم، اوه کریس وو!
لباساشو عوض کرده بود، حالا یک کت اسپرت و شلوار جین بگی مشکی پاش بود.
-بله؟
+فکر کردی قسر در رفتی؟
به چشم های جدیش زل زدم: نه خیلی
ابروهاشو بالا داد:نه خیلی؟
الان که دقت میکنم هم قدیم!...شاید اون یکم بلندتر شایدم نه!
-خب....من نمیخواستم بشینم!
+و؟
-و خب همش اتفاقی شد!
از استرس دستام یخ زدن.
جلو تر اومد: میدونی که باید جریمه بدی؟
هول پرسیدم: جریمه؟؟ جریمه چرا؟
دست بسینه نگام کرد: خودت میای دستیشو درست میکنی!
بعد برگشت و ازم فاصله گرفت همینطور که دور میشد گفت: به اون کله طلایی بگو بیارَدِت!

𝙁𝙞𝙧𝙚 𝙍𝙖𝙘𝙚Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz