𝆺𝅥𖡡𝐏𝐚𝐫𝐭𝟒

186 51 24
                                    

"لوهان"
کریس، اون آدم‌همیشه نبود!
محال بود که کسی انگشتش به ماشینش بخوره آروم بگیره، اما حالا در مقابل چانیول ،خیلی عجیب بود که کوتاه اومده!
کریس کلاه کپی که روی سرش بود رو برداشت و روی جعبه ماشین انداخت و دست به سینه خیلی جدی به چانیول خیره شد.
+جناب پارک چانیول ، دوراه بیشتر نداری
یا این دستی رو که خراب کردی با دست های خودت درست می‌کنی یا جوری این حرکتت رو واست جبران می‌کنم ، که از اینکه پشت ماشین من نشستی پشیمون بشی!
از نظر من یک مکالمه خیلی بچگونه بین دوتا مرد گنده بود.
چانیول لبخند زد: اوکیه اگه میخوای فردا موقع مسابقه بمیری ، بده من برات درستش می‌کنم!
کریس هم در مقابل لبخند کجی زد و گفت :من همین یه ماشینو ندارم جوجه عقاب پیر!
و بعد ، یکی از جعبه های روغن رو برداشت و سمت گاراژ کیم کای رفت .
- خب می‌خوای چیکار کنی؟
چانیول که حسابی اخم هاش بهم گره خورده بود گفت: حوصله بحث کردن باهاشو ندارم!...چطور میشه این ماشین کوفتیش رو راه انداخت؟!
فکری به ذهنم رسید که انجام دادنش ریسک بود.
اما خب قضیه چانیول رفیق ده سالم بود‌.
بهش گفتم : بیا از کای کمک بگیریم
سمتم برگشت و دست هاش رو به کمرش زد:چرا فکر کردی اونم نمی‌فهمه؟
پوکر نگاهش کردم : قرار نیست که کای درست کنه ماشینو نابغه...خودت درست می‌کنی ولی با نظارت کای
چانیول از شدت کلافگی دستش رو داخل موهاش برد و بهم ریخت:نمی‌فهمشش...چرا گیر داده من درستش کنم؟ این یارو یه مرگیش هست!
شدیدا با چانیول موافق بودم کریس یک چیزیش بود!
.
.
.
دیگه آفتاب داشت غروب می‌کرد.
داخل گاراژ کای منتطر بودیم که کریس بره خونه . اما بر خلاف انتظارمون کریس بَس داخل گاراژ خودش نشسته بود و قصد رفتن به خونه رو نداشت‌.
سهون که کارش تازه تموم شده بود به جمعمون اضافه شد : چه خبر پسرا ؟
همه باهم گفتیم : خسته نباشی
لبخند زد: ممنون
اومد کنارم نشست و سویشرتش رو از دور کمرش باز کرد و روی شونه هاش انداخت: خب الان چرا زل زدین به کریس؟
کای که متفکر پشت لبش رو می‌خاروند گفت:کریس چرا نمیره خونه؟؟؟
سهون به هر سه مون نگاه کرد و بعد گفت: چون امروز پنج شنبه اس!
کای ناامیدانه سرشو پایین انداخت .
صورتمو بین دستام گرفتم: آخه چان تو چرا انقد بدشناسی پسر ؟ روزی که شانس تقسیم می‌کردن کجا بودی آخه ؟
سهون که از رفتارمون تعجب کرده بود پوکر نگاهمون کرد : نظرتون چیه که حرف بزنید تا بفهمم چه مرگتونه ؟ هوم ؟
کای از روی صندلی بلند شد: می‌خواستم به چانیول کمک کنم که ماشین کریسو تعمیر کنه
سهون پِقی خنده‌اش گرفت : حتما کریس هم گاگوله و نمی‌فهمه ؟
محکم به بازوش کوبیدم: به چی می‌خندی؟
بازوش رو گرفت و همینطور که می‌خندید گفت: آقای پارک برو پیش خودش بگو کمکت کنه تعمیرش کنی هم سریعتره هم تضمینیه این همه فکر کردن نمی‌خواد...
کای دست به سینه به ماشین تکیه داده بود گفت: راس میگه اینکارو بکن شاید راحتتر باشه !
چانیول که کلافگی از سر و روش می‌بارید از روی چهار پایه بلند شد . دندوناشو بهم فشار داد و با صدایی که کلافگی توش موج میزد گفت : ازش متنفرم!

𝙁𝙞𝙧𝙚 𝙍𝙖𝙘𝙚Donde viven las historias. Descúbrelo ahora