𝆺𝅥𖡡Part3

171 59 22
                                    

"چانیول"
تاریکی اتاق و نسیم خنکی که از پنجره وارد میشد و پوستم رو نواز و آرامش خاصی رو بهم القا میکرد.
اصلا نمیتونستم اون لحظه اس که از خط پایان گذشتم رو فراموش کنم، اون احساس ، لذت و هیجان بود؟
همونطوری که به پشت رو تخت دراز کشیده بودم دست بردم و کارت ویزیت کریس رو از روی پاتختی برداشتم.
کارت مشکی_قرمز بود، درست مثل اون یوگاتی شیرون!
باید یه ماشین بخرم؟
.
.
.
.
وارد یک مکانیکی قدیمی که حومه شهر بود شدم!
لوهان جلوتر از من وارد محوطه شد ، دور تا دور محوطه پر از وسایل و ماشین های درب و داغون بود.
بیشتر از اینکه شبیه مکانیکی یا مکان باشه، شبیه اسقاطی ماشین بود!
جلوتر رفتیم که سه تا پسر جوون رو دور یک لامبورگینی نقره ای دیدیم.
لوهان با لبخند صدا زد: کای
یک پسر عضله ای که پوست شکلاتی داشت دستشو بلند کرد و با خوشحالی جواب داد: سلام لوهان خوشحالم میبینمت
وقتی به ماشین رسیدیم کای دستش رو با دستمال تقریبا روغنی روی شونش پاک کرد و دستش جلو آورد:من کیم کای هستم
لبخند زدم و باهاش دست  دادم: پارک چانیول
کای دستم رو دوستانه فشرد: از دیدنت خوشحالم
لوهان به حرف اومد: لامبورگینی سوهو نیست؟
کای سرشو تکون داد:اره خودشه...آورده متورشو دست کاری کنم
لوهان متفکر لباشو جمع کرد:اوهوم‌‌‌‌...جالبه
کای که کنجکاویش تازه گل کرده بود گفت:حالا دوستتو چرا آوردی؟
لوهان همینطور که ماشین رو آنالیز میکرد گفت:کریس گفته
+وای؟؟؟
کای که تازه سرش رو داخل کاپوت ماشین برده بود، سرش رو بلند کرد و متعجب پرسید.
لوهان شونه هاشو بالا انداخت: نمیدونم
کای پیچ گوشتی رو یه گوشه گذاشت و دست به سینه پرسید: چیکار کردی؟
منم که دیگه از این همه ریکشن زیاد و بیهوده خسته شدم دستام رو داخل جیب شلوارجین آبیم فرو بردم: خیلی اتفاقی با ماشینش مسابقه دادم!
و قبل اینکه کای دهن وا کنه عصبی ادامه دادم: متوجه این همه ریکشن شما ها نمیشم؟ قبول دارم که من بدون اجازه
و این قسمت از حرفم رو با تاکید گفتم:اما کاملا اتفاقی و بدون اینکه خودم بخوام مسابقه دادم و بنظرخودتون رفتارتون غیر منطقی نیست؟
لوهان که از صحبت هام جا خورده بود به حرف اومد:چان کریس هرکی انگشتش به ماشینش بخوره رو جرواجر میکنه پسرم!...و تو باهاش مسابقه دادی
لحظه ای تو فکرم اومد نکنه من رو صدا زده که پوستم رو بکنه!
کای در ادامه حرف لوهان گفت:الان تعجب ما از اینه کریس چطوری از تو گذشته؟ و اون هیچ غریبه ای رو اینجا راه نمیده‌.
پوکر گفتم:دلم میخواد بدونم واسه چی اینقدر بزرگش میکنید!
کای و لوهان نیم نگاهی بهم دیگه انداختند و هم زمان گفتند:بگاییتو تبریک میگیم
و بعد هر کدوم رفتن دنبال یک کاری رو بگیرن.
منتظر کریس موندم بیاد که تکلیفمو روشن کنه!
حالا که فکرشو میکنم، حق داره روی ماشینش حساس باشه بالاخره کم ماشینی نیست.
کای زیر ماشین بود و لوهان هم هروسیله ای که لازم داشت رو دستش میداد.
طرف دیگه محوطه پسر قد بلند و خوش چهره ای روی ماشین کلاسیک موستانگ رو کاور مشکی میکشید.
جلو رفتم و غرق دیدن اون ماشین کلاسیک وخاص شدم.
+چشمتو گرفته؟
اون پسر جوون و خوش چهره بود.
لبخند زدم:ماشین خیلی خاصیه
همینطور که با دقت با روکش کار میکرد گفت:موستانگ خیلی معروفه و محبوب ترین ماشین کلاسیک فورده
و من در ادامش گفتم:و معروف ترین ماسل کار جهان که برای مسابقات ناسکار ساخته شده اما توی مسابقات خیابونی بیشتر معروف شد.
اون پسر که موهای مشکی خوش حالتی داشت دست از کار کشید و لبخند مهربونی زد:از آشناییت خوشحالم من سهونم...اوه سهون
دستم رو جلو بردم:منم پارک چانولم
بعد از دست دادن، دوباره مشغول شد:خب پارک چانیول معروف... ماشین شناس خوبی هستی
متعجب پرسیدم: منو میشناختی؟
متفکر گفت:کسی هم هست تورو نشناسه؟
کارش رو تموم کرد و تو چشمام نگاه کرد:هوم؟
پرسیدم: آخه من برای چی باید معروف باشم!
بشکن زد و گفت:سوال خوبیه...شاید چون با ماشین بهترین راننده کره مسابقه دادی!
دوباره پرسیدم:چرا فکر میکنید اون بهترین راننده کره اس؟
+چون بهترین راننده در حال حاضره
-چرا؟
+کسی نیست بتونه اونو شکست بده
-الان کجاست؟
به ماشین تکیه دادم و دست به سینه محیط رو به روم رو از نظر گذروندم
اون هم کنارم به ماشین تکیه داد و نوشیدنی خنکی رو تعارف کرد: بخور حال بیای
بعد از چند ثانیه سکوت گفت:بهم گفت که امروز پیدات میشه...یه نصیحت دوستانه بهت میکنم.‌‌..هرچی گفت لج نکن فقط کاری که میگه رو انجام بده...اینطوری سر به سرت نمیذاره.‌‌‌..کریس لج بازه و همیشه حرف حرف خودشه اینجا رو اون ساخته و اوکیش کرده همه ادمای اینجا طرف اونن پس سعی نکن باهاش درگیرشی.
نفسم رو بیرون دادم: من همچین ادمی نیستم اون چیزی که میگه خراب شده رو واسش درست میکنم و میرم....نمیخوام بیخیال اشتباهم بشم.
سهون بعد از خوردن مقداری از نوشیدنیش گفت: من دیدم...خوب روندی ...‌تا حالا چند بار مسابقه دادی؟
-هیچ وقت
متعجب سمتم برگشت: چی؟
-من هیچ وقت مسابقه ندادم
صدای لوهان بلند شد: هی چان کریس اومد
سهون رو توی همون حالت بهت زده تنها گذاشتم.
پشت سر لوهان به سمت یکی از اتاق های داخل محوطه که ماشین کریس اونجا بود رفتیم.
کریس رو دیدم که مثل روز مسابقه یک رکابی مشکی و مثل بقیه فرم آبی تنش بود.
اومد جلو و با لحن تمسخر آمیزی گفت:میبینم که اینجایی
اخم ریزی کردم.
ادامه داد:این ماشین رو برسیش میکنی و هرجاییش رو که گند زدی درست میکنی
-من مکانیک نیستم
+اوه خیلی بد شد
-میتونم ماشینت رو ببرم یه جای خوب واست درست کنم یا اینکه هزینشو بهت بدم
کریس دستش رو داخل شلوارش برد:بد شد
لوهان که ساکت بود گفت: کریس چان راننده نیست.‌..اون روز واقعا اتفاقی پشت ماشین نشسته بود
کریس شونه هاشو بالا انداخت: منم حرفی نزدم...وقتی میتونه اینقدر خوب رانندگی کنه پس باید بتونه ماشین رو سرویس کنه
متعجب پرسیدم: من خوب رانندگی کردم؟
تو چشمام نگاه کرد: یعنی خودت اینجوری فکر نمیکنی؟
لوهان به بازوم سیخونک زد: ببند دو دقیقه...
که حرفش تموم نشده بود پرسیدم: چرا فکر کردی من راننده خوبیم؟
کریس که مشخص بود کاملا جا خورده گفت:متوجه نمیشم
یه قدم جلوتر رفتم که فاصله بینمون از بین رفت:چرا فکر کردی من راننده خوبیم؟
ابرو هاشو بالا داد:چون هیچ کس نمیتونه این ماشین رو کنترل کنه!
-تنها دلیلت اینه؟
+بنظر من دلیله کافیه ایه
نمیدونم چرا، ولی حس عجیبی داشتم نه میتونستم خوشحال باشم نه میتونستم عصبانی باشم!
نه میدونستم که داره تعریف میکنه یا داره تخریب میکنه!
+من مکانیک نیستم....من حتی راننده هم نیستم و تنها کاری که میتونم کنم دادن هزینه سرویس ماشینته اگر این رو هم نمیخوای واقعا کاری از دستم بر نمیاد!

𝙁𝙞𝙧𝙚 𝙍𝙖𝙘𝙚Donde viven las historias. Descúbrelo ahora