•|قاتل شب|•

482 42 1
                                    

-چه اتفاقی ؟!

قدم‌هاش و آهسته به سمت دختر بر می‌داشت تا جایی که اون رو بین و خودش و دیوار اسیر کرد. دست شو به دیوار ،کنار چهره بی قرار نرا تکیه داد و فاصلشو از اون چیزی هم که بود کمتر کرد.
تنها یک‌نفس با هم فاصله داشتن.
متوجه بی قراری دختر شده بود و این براش رضایت مند بود.

با مردمک هایی که می‌لرزید و دست هایی که مشت شده بود خودشو بیشتر از قبل به دیوار می چسبوند تا شاید کمی فاصله بگیره اما غیر ممکن بود. توی اون لحظه کاملا به زنجیر اسارت جئون کشیده شده بود و خلاصی از حصار اون مرد غیر ممکن بود.

اگه کس دیگه ای روبه روش به غیر از جونگوک بود احتمالا مشتی نثارش میکرد و از مقابل برش می‌داشت اما در مقابل اون تمام اعضای بدنش قفل میکردن و هیچ کاری نکردن و به اون دختر تحمیل.

با نگاه مسلطش و همون اخم همیشگیش به چشم های نرا نگاه میکرد چشم هایی که یک اثر هنری بود.
به دست هاش نگاه کرد که مشت شده بود.
دست مردونه خودشو به سمت دست دختر برد و حالا دست ظریفش بین حصار انگشت های مرد در حال نوازش بود.

چه قدر سرد بود!
حتی از نوازش دست اون دختر هم چیزی جز بی حسی ،احساس نمی کرد.

دست نرا رو مماس با قلبش قرار داد جایی که بی قرار برای صاحبش در حال تپیدن بود...

حالا دست هاش کاملا باز شده بود و روی قلب مرد قرار گرفت بود و دست جئون هم روی دست اون دختر در حال فهموندن این تپش قلب بود.

نگاهش در حالی که عاجز بود، با بی تفاوتی تمام به چشم های دختر داد. جالب بود حتی با نگاه کردن به اون چهره تپش قلبش بیشتر از قبل میشد.

تلخندی زد به واکنش های مسخره بدنش و تمام اتفاقاتی که بخاطر اون دختر درونش اتفاق می افتاد

متوجه نگاه پریشون دختر شد که با چشم های فوق اثر هنری در حال پیدا کردن جواب از این حرکات نابجای مرد بود

-قلبم دوباره می تپه!

دیگه خبری از اون کنجکاوی نبود اما حالا مات و مبهوت جمله اون مرد توی گوشش هی تکرار می شد. خون‌توی رگ هاش یخ زد.

این چی بود ؟!یک اعتراف عشقی ؟!یا نه فقط یک بازی مسخره که جئون راه انداخته بود؟!

چشم هاشو قفل چشم‌های جونگوک شده بود.

نگاه جئون طوری بود که داشت خط و نشون میکشید حق نداری نگاه تو ازم بگیری فقط به من نگاه کن !فقط به من گوش بده !و حالا بهم بگو چرا باید قلبم برای تو پتپه؟؟

حرفی اون مرد نزده بود اما نگاهش طوری بود که دلیل این تپش قلب رو از دختر خواستار بود

دست هاشو رها کرد

داشت این بازی به پایان می‌رسید ؟!

نه هنوز نه !

جئون فاصله صورت هاشونو کمتر کرد که ناخواسته صورتشو مخالف صورت مرد برد. مسخره بود مغزش اونو مثل کلیشه های توی فلیم ها و سریال ها منتظر یک‌ صحنه بوسیدن کرده بود اصلا بخاطر چنین فکری صورتشو مخالف صورت اون مرد برده بود که مبادا بوسه ای اتفاق بیفته اما نمی دونست در مقابل جئون هیچ کلیشه ای هیچوقت قرار نیست اتفاق بیفته!

𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭 •|سیاه قلب|•Where stories live. Discover now