در فراسوی مسیر رسیدن به تو
بارها از هم متلاشی شدمحال از من لاشه ای مانده که غرق خاکستر عشق است
من خبر داشتم!
از انتهایی که مرا به پایان میرساند
اما انتهای این پایان تو بودی و قلب من، تنها مسیریاب
موجود...
_____________________________________Min yoongi
کلافه دستی به صورتش کشید
-پس اون عوضی دقیقاً کجاست؟!
هر دوشون چشم هاشونو برای پیدا کردن فرد مورد نظر توی قمار خونه تیز کردن اما صدایی حواس هر دوی اون ها رو از جستجو کردن پرت کرد.
عکسی از توی گوشی، مقابل هر دوشون که بین دست های تهیونگ بود، قرار گرفت.
- دنبال این یارو میگردین مگه نه؟!
یونگی و هوسوک هر دو سرشونو سمت تهیونگ برگردوندن.
چهره تهیونگ برای یونگی آشنا بنظر می اومد، کجا این مرد و دیده بود ؟! قبل اینکه یونگی ذهنش بیشتر از این درگیر بشه خودشو معرفی کرد.
-تهیونگ...کیم تهیونگ توی مراسم جانشینی خواهرت کنارش بودم.
ابروش بالا رفت. تا به اون موقع فکر میکرد فقط این موضوع بین خودشون مونده وکسی ازش خبر نداره!
یعنی نرا خودش به اون مرد گفته بود که خواهر و برادرن؟! اینقدر بهش اعتماد داشته که همچین حقیقتی رو به زبون آورده؟!-تو از کجا میدونی که نرا خواهر منه؟!
پوزخندی به چهرش نشست. تهیونگ هر چی که مربوط به دختر میشد و میدونست. حتی چیز هایی که نرا خودش از اون ها خبر نداشت چیز هایی که اگه زبون باز میکرد و میگفت چیزی از دختر باقی نمیذاشت! پس تا اون زمان ترجیح داده بود فقط سکوت کنه!
تهیونگ از حقیقتی داشت خبر دار میشد که تنها پدر نرا میتونست روش مهر صحت بزنه و البته که امید داشت این حقیقت واقعی نباشه وگرنه چطور نرا توان اینو داشت که باهاش کنار بیاد؟!
این واقعیت دردی بود که روح دختر رو زیر خاکستر بی رحم زندگی به زانو در می آورد.
YOU ARE READING
𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭 •|سیاه قلب|•
Fanfiction"ای کاش هیچوقت به دنیا نمیومدی من هرگز نخواستم که به دنیا بیام..." اون دختر نه قاتل بود و نه جنایتکار اون فقط یک قربانی بود قربانی که تولدش با مرگ مادرش متصادف شد دختری که بخاطر نفرت و انتقام به فاحشه خونه فرستاده شد اما هیچ وقت یک فاحشه نشد! ح...