V.
*:ولش کن بزار بره مکس
جرعت نگاه کردن به پشت سرمو نداشتم ولی اون رایحه کل وجودمو پر از آرامش کرده بود :شما دوتا رفیق امروز برنامه ریختین حال منو خراب کنید اره؟
پسره دستمو از دست مکس در اورد:مشکل تو اینه به کسایی که تورو نمیخان نزدیک میشی
مکس خنده ای کرد:از کی تا حالا تو برات مهمه؟نکنه چشت اینو گرفته
پسره پوکر بهش نگاه کرد:داری چرت میگی بهتره بری واسه فردا آماده بشیمکس بدون اینکه چیزی بگه با عصبانیت رفت
سعی میکردم تکون بخورم ولی نمیتونستم به خاطر رایحه تلخ مکس پاهام شل شده بودن :ببینم تو بلد نیستی از خودت دفاع کنی؟با صداش سعی کردم سمتش برگردم:من...من خوبم ممنون
بهش نگاه کردم موهای مشکی که روی صورتش ریخته بود و چشای درشت و مشکیش انگار تو تاریکی چشماش غرق میشی چهره سردی که داشت انگار اصلا بلد نبود بخنده:بهتره زود بری خونه
لبخند کوچیکی زدم:بازم ممنوناز کنارش رد شدم
بویی که میداد با رایحه خودش فرق میکرد رایحه اون بوی یخ نعنا بود درست مثل مکس که یخ بود ولی واسه اون یه عطر نعنا هم همراهش داشت شاید اینم یکی دیگه از مشخصات الفا ها باشه که رایحشون یخی باشه ولی بویی که من حس میکردم یه بوی ملایم و آروم بود نمیدونم چیه ولی هرچی که بود از کمکش واقعا ممنونم چون اثر قرصا تموم شده و رایحم داره خودشو نشون میدهبلاخره به خونه رسیدم و بعد کلی سلام کردن با هیونگ و لیا سمت اتاق رفتم و خودمو رو تخت انداختم اون پسره که نجاتم داد اسمشو نپرسیدم ولی خیلی جذاب بود الفا ها همیشه جذابن ولی اون یه جور دیگه میدرخشید هیکل چهارشونه و پهنش نشون میداد الفاس و حتما ورزشکار هم بود موهای بلند مشکیش همه چیز اونو جذاب میکرد
بوی رز تو کل اتاق پیچیده شده بود ولی اصلا حال ندارم کاهنده بخورم الانم که تو خونم پس لازم نیست
از اتاق بیرون رفتم و سر میز شام نشستم:خب خانواده گرامی کیم امروز باهم تو خونه خوب بود؟
لیا سمت من اومد و کنارم نشست:میدونی یادم رفته بود که جین چقدر مثل مامان رفتار میکنه
جین یکی زد رو پیشونیش:به این خوبی
لیا همینطور که پیشونیشو گرفته بود غر زد:وای هیونگ کی کار پیدا میکنی
جین خنده ای کرد:نترس از فردا میرم بیمارستان
بهش نگاه کردم:واقعا ؟!قبول کردن؟
بهم لبخند زد:آره قبول کردن فکر کنم اینجا مثل کره اونقدر زیاد تبعیض قائل نمیشن
لبخندی زدم:خوبه پس مواظب باش منم یه دوست پیدا کردم
جین بهم نگاه کرد:خوبه ته ولی خیلی مراقب باش
لبخند گرمی بهش زدم:باشه مراقبمهمه کنار هم شام خوردیم و یکم گپ زدیم بعد مدت ها دوباره کنار لیا بودیم خیلی بزرگ شده بود خانوم شده بود الان دیگه خیلی چیزا رو میفهمید و درک میکرد
YOU ARE READING
Fighter || KookV
Werewolf"صبر کنید تا کامل بشه " جهانی که با امگا ها مثل برده رفتار میکنه و پر از تبعیض برای اون هاست فقط امگا هایی راحت زندگی میکنن که جفت دارن تهیونگ امگایی که همراه با بردار امگاش پیش خواهرش که آمریکا زندگی میکنه مهاجرت میکنه هر دوی اون ها سعی میکنن به ع...