part 3

93 8 0
                                    

خواستم بلند شم ک زنگ در خورد با تعجب ب هیون نگاه کردم
+اه یادم رفت بهت بگم مامانم و لنا اومدن
آروم بغض گردم و سرمو انداختم پایین
+هعی حتی اگه مجبورم کنه با اون جنده ازدواج کنم باز من تو رو انتخاب می‌کنم
لبخندی زدم و لبشو بوسیدم دز دوباره زنگ خورد هیون بلند شد و در و باز کرد
+بفرمایید داخل
لنا: اوه هیونی نمی دونی چقد دلم برات تنگ شده نمیخوای بغلم.....
خانم هوانگ : هیون اون کیه ؟
هیونجین اومد کنارم و گفت : بهترین دوستم فلیکس
خانم هوانگ : خوشبختم لیکس
هچنین خاله جان
هیون اومد کنارم نشست لنا درجا منو زد کنار ک باعث شد بی افتم و صدای هیونجین دراومد
+لنا چ غلطی میکنی
خانم هوانگ : با عروسم درست حرف بزن
لنا الکی بغض کرد و ب طرز چندش آوری رفت بغل خانم هوانگ هیون بهم کمک کرد بلند شم و رفتیم بالا تو اتاق ک صدای خانم هوانگ اومد ک میره بیرون ما اهمیت ندادیم هیون منو رو تخت گذاشت و روم خیمه زد و شروع کرد ب بوسیدن لبم و حواسمون ب لنا ای نبود ک با نفرت نگامون میکرد هیون خاست ب سمت گردن شیری رنگم بره ک صدای لنا دراومد
لنا: هیونجین داری با این هرزه چیکار میکنی
با شنیدن لقبی ک لنا بهم داد بغض کردم و سرمو انداختم پایین هیون بهم نگاه کرد و از روم بلند شد و ب صورت چندش لنا ی کشیده است ک باعث شد لنا بی افته زمین و با ترس ب هیون نگاه می‌کرد هیون روی ی زانوش نشست و با نفرت ب لنا نگاه کرد چونش رو محکم گرفت و با صدای بمش گفت :
+یاد نگرفتی لقب خودتو ب کسی نگی هوم ؟
گریه لنا دراومد ک هیون با شدت چونه شو ول کرد و بلند شد
+فقط مادرم از این قضیه خبردار شه کاری میکنم که دیگه نتونی راه بری ب عبارت ساده پاتو میشکنم و ی کاری کن ک باهات ازدواج نکنم فهمیدی هرزه ؟
آخر جملهشو با داد گفت ک ب غیر از لنا من هم از ترس لرزیدم
+حالا گور تو گم کن
لنا درجا بلند شد و با گریه رفت بیرون هیون اومد سمتم و محکم بغلم کرد و شروع ب بازی کردن با موهام کرد
هیونییییی
+جانم بیبی
موهام خیلی بلند شده بریم ارایشگاه هوم ؟
+ولی من موهای بلندت رو دوس دارم
آخه شبی دخترا شدم
+مگه نبودی؟
یااااا هوانگ فاکینگ هیونجینننن
+باشه باشه ببخشید
راضی نشدم
+جدن
آره
+پس
شروع کردم ب قلقلک دادنش
.....غلط کردم......هی...ون تروخدا........راضی...شدم
+آفرین گود بوی
خانم هوانگ : هیونجینننن من اومدم عروس خوشگلم کجاست؟


سخن نویسنده : خب اومدم ی خبری بدم بهترین دوستمو از دست دادم و تا چند وقتی فعالیت نمیکنم و من این فیک رو واس اون نوشته بودم خدافظ

City Of StarsWhere stories live. Discover now