از کافه زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و هیونجین منو رسوند خونه جلوی در محکم بغلش کردم دوست نداشتم بره ای کاش مامانش و لنا نمی اومدن که پیشم
می موند
+جوجه ناراحتی
اوم چرا باید بری نمیشه بگی کار داری
+متاسفم عزیزم ولی میدونی مامانم چقدر گیره بغض نکن فدات شم
آروم بوسه ای به لبام زد و محکم بغلم کرد و ازم خدافظی کردو سوار ماشین شد تا وقتی از دیدم خارج بشه جلوی در بودم وارد خونه شدم درو بستم وارد اتاق مطالعه شدم از قفسه کتاب آناتومی رو برداشتم و شروع به خوندن کردم واسه امتحان فردا
هیونجین ویو :
به خونه رسیدم و ماشینمو پارک کردم در خونه رو باز کردم که با جیغ مامانم مواجه شدم
خانم هوانگ: پسره ی احمق تا الان کجا بودی چرا جواب تماس هامو نمیدی
+کار داشتم مام
لنا :اومدی گشنه ات نیست
+نه
دروغ بود گشنه ام بود ولی عاشق غذایی ام که اون بچه با اون دست های گوگولیش واسم درست میکنه از پله ها بالا رفتمو داخل اتاقم شدم درو قفل کردم و لباس هامو عوض کردم
گوشیمو برداشتم خواستم به لیکس پیام بدم ولی بیخیال شدم روی تخت دراز کشیدم و به سقف اتاق زل زده ام واقعا کی میتونم به مامانم بگم من خودم دوست پسر دارم و نیازی به لنا ندارم فکر کنم هیچوقت نتونم بگم و این زیادی درد داره از خدا میخوام زودتر برن که بتونم هر شب جوجه مو بغل کنم و با تمام آرامش کنارش بخوابم و عطر تنش رو بو کنم اروم با همین فکر ها خوابم برد
مینسونگ ویو:
وارد اتاق شدمو بهش نگاه کردم
/مین
)هیسس
انداختم رو تخت و شروع کرد به پاره کردن لباسم به لبام هجوم آورد و دیوانه بار می خوردو گاز میگرفت شروع کرد با یه دست مالوندن نیپلم و با دهنش نیپل سمت دیگه مو مک میزد از شدت لذت بلند ناله میکردم و به کمرم قوس میدادم جا به جای بدنمو میبوسید و مارک میکرد اروم دستمو کردم تو موهاش و موهاشو چنگ زدم پاهام رو از هم باز کرد و به سوراخم که داشت نبض میزد نگاه کرد سرشو داخل پاهام برد و با کاری که کرد جیغ بلندی کشیدم
)خوشت میاد سنجاب که با زبونم داری به فاک میری
/اهههههههه
زبونشو وارد سوراخم کرد و همه جای سوراخمو لیس میزد
)من دیگه نمی تونم میخوامت
/عزیزم چه زود ما هنوز اول کاریم
تا خواستم حرفی بزنم لباشو به لبام کوبید و محکم لب بالامو میخورد از روم بلند شد و به سمت کمد رفت در کمدو باز کرد بات پلاگو تل گربه رو درآورد همراه با یه پلاگ دیگه از حس بات پلاگ داخل خودم بلند ناله ای کردم دوباره روم خیمه زد و شروع کرد به بازی کردن با لبام تل رو گذاشت رو سرم بات پلاگو سمتم آورد و با اون صدای بمش گفت
)خیسش کن بیب
/نمی خوام من خودتو میخوام
)اوه عزیزم از اول میگفتی که میخوای خشک واردت کنم
قبل از اینکه حرفش رو تجزیه کنم بات پلاگو وارد کرد از شدت سوزش جیغ ای زدم
)هیس عزیزم مگه خواسته خودت نبود هوم
داشتم تار میدیدمش وقتی وضعیتم رو دید اروم بغلم کرد و موهامو نوازش کرد
)هیس پسر قشنگم گریه نکن
/خیلی بد...جنسی من خودتو .... می..خوام
)خب بعد اونموقع من چه مدلی به اوج برسم بیبی
/دوس داری ..چیکار کنم
)میدونی بیبی بوی من با هر کارت به اوج میرسم
اون پلاگو از کنارش برداشتو گفت
)بازی اینجوریه که هروقت دردت گرفت بجای ناله باید میو کنی
》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》
سلام سلام
ممنون میشم اون ستاره پایین رو فشار بدی لاوی 💜
YOU ARE READING
City Of Stars
ParanormalA voice that say's, I'll be here یه صدا که میگه من اینجام And you'll be alright و تو هم حالت خوب خواهد بود I don't care if I know Just where I will go مهم نیست که بدونم کجا میخوام برم 'Cause all that I need is this crazy feeling چون تنها چیزی که نیا...