part18

69 11 1
                                    

تهیونگ لبخند کوتاهی زد و به سمت حسابداری کافه رفت.

جونگ‌کوک توی ماشین نشسته و منتظر اومدن تهیونگ بود.

شاید اینکه به خونه‌ی‌ تهیونگ بره و با گربه‌اش بازی کنه جذاب‌تر از دیدن سوخته جنازه‌ی یه فرد بی‌ارزش بود.

چند ثانیه بعد تهیونگ رو‌ دید که از کافه خارج شد.

لحظه‌ای اونجا ایستاد و گوشیش رو از جیب شلوارش دراورد و چکش کرد.

چند ثانیه به صفحه خیره شد و بعد گوشیش رو داخل جیبش گذاشت و به سمت ماشین اومد.

حرکت عجیبی نبود.

هر فردی ممکنه گوشیش رو چک کنه اما موضوع وقتی جالب میشد که اون فرد تهیونگ باشه.

                                             ****

میتونست اون روز رو،‌ روز پر کاری حساب کنه.

دوش آب گرم، نوازش یوکی و استراحت روی کاناپه عجیب بودن روز رو‌ تکمیل میکرد.

برای چک کردن دوباره‌ی پیام هایی که عصر گرفته بود گوشیش رو برداشت.

برای چک کردن دوباره‌ی پیام هایی که عصر گرفته بود گوشیش رو برداشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

انتظار این رو داشت که از طرف رئیسش تهدید بشه اما شمارش معکوس...

اون نمیتونست به تهیونگ آسیبی برسونه.

اگر این و میخواست خیلی وقت پیش انجامش میداد!

                                                   ****

- اون ضعیف‌تر شده.

مانیتوری که تصویر تهیونگ رو بازتاب میداد خاموش شد.

- اشتباه نکن، اون فقط درگیر احساساتش شده.

گاهی وقت ها احساس میکرد صداش رو میشنون و یا توی خونه‌ش دوربین گذاشتن و حرکاتش رو زیر نظر دارن.

اما واقعیت اینه، خونه‌ی تهیونگ تنها جایی هست که اون نمیتونه زیر نظرش بگیره.

پس با خیال راحت گوشیش رو کنار گذاشت و به سمت اون اتاق رفت.

کشف کردن اون خونه قطعا یکی از سرگرم کننده ترین کار های جهان بود.

اما نه برای هر کسی.

insomniaWhere stories live. Discover now