لطفا بعد از خوندن-یا قبلش...ووت و نظر یادتون نره
باتشکر
حالا که قرار بود نقش بازی کنن، مینهو بدش نمی اومد پا به پای تمین بره "حتما... هرچی تو بگی"
تمین راضی از جواب مینهو سر تکون داد "بریم پایین که خیلی گرسنم"
مینهو تو گلویی خندید. لپهای سرخ تمین وسوسه انگیز بود اما نمیشد کاری کرد. اونم از شر کُت سنگین و شالگردنش خلاص شد و بعد از اینکه سر و صورتی به اب زدن همراه هم از اتاق بیرون رفتن.
مینهو نمیتونست از اطراف چشم برداره. اینجا معماری عجیب و جدیدی داشت. انگار از توی کتابهای قدیمی بیرون اومده. ستونهایی که از سقف بیرون اومده بودن اما به زمین نمیرسیدن از همشون جالب تر بود. راه پله دوتایی که از هر طرف، تا طبقه سوم ادامه داشتن و... دری که انتهای سالن بالا از جایی که ایستاده بود به چشم اومد. نمیتونست تشخیص بده رنگ در قرمز بود یا چوبی که ازش استفاده شده؟!
از اونجایی که از تمین عقب افتاده بود وقتی پایین رفت، متوجه دوتا سالن دیگه شد. یکی به حیاط پشتی راه داشت و اون یکی سالن سرگرمی به حساب می اومد. از میزهای بیلیارد و تخته گرفته، تا بار جمع و جوری که چسبیده به دیوار، احتمالا بخاطر بلااستفاده بودن پر از گردو خاک بود.
"خوشت اومده؟" ایلجونگ درحالی که سینی دستش داشت سمت دیگه ای رفت. مینهو همراهش شد "میتونی عکس بگیری، اگر خواستی"
"جدا؟ عالی میشه" کاش فضای ذخیره اش جوابگو باشه.
"کجا موندی؟"
"رفیقت محو سالن های ما شده... انگار خیلی هم اهل طبیعت نیست؟"
هدف مرد مشخص بود. میخواست دستشونو رو کنه و مینهو بدون اینکه بدونه بهش کمک میکرد "چه اشکالی داره یه عکاس بخاطر معماری یه مسافرخونه قدیمی ازش لذت ببره؟"
"اوه" ایلجونگ خجالت زده خندید. تمین باهوش تر از چیزی بود که نشون میداد.
مینهو رو به روش نشست. میز صبحونشون پر از تر از حد انتظارش بود و وقتی سوالی تمین و نگاه کرد "گرسنمه. شاید تا عصر از خواب بیدار نشم"
"مگه خرسی؟ خوب هروق.. آخ"
"چرا صبحونتو نمیخوری جونگکوک" اسم جعلیشو یه طوری گفت که مو به تنش سیخ شد. مینهو هنوز به گرگ بودن تمین عادت نکرده و این مسئله هربار بیشتر شوکه اش میکرد. بیشتر از همه مینهو عجیب بود.
اینجا با یه گرگ وسط این همه گرگ چیکار میکرد؟
وقتی برگشتن بالا، تمین به محض دراز کشیدن روی تخت سمت راست که نزدیک در بود خوابش برد. مینهو نمیدونست چیکار کنه. شاید بهتر بود اونم بخوابه؟ ولی اگر یکیشون حواسش نباشه و اتفاقی بیافته چی؟ اونم تو یه جای دور افتاده که دسترسیش قطعه؟
KAMU SEDANG MEMBACA
My Unique Lover
Fantasiمینهو بعد از یه شکست عشقی، با بهترین دوستش همسفر میشه تا شاید این غم یه جورایی قابل تحمل بشه، تو این سفر اما...