به سختی نفس میکشید ... دستش رو رو قفسه ی سینه اش گذاشت و صورتش رو جمع کرد.
اولین بارش نبود اما دردش هم مثل همیشه نبود
وانگ : رییس داروتون رو آوردم ..
اجازه بدید کمکتون کنم
- نه خودم انجامش میدم ، تنهام بزار ، باید کمی استراحت کنم
وانگ سرنگ رو آماده کرد و کنار تخت روی میز گذاشت ..
اگه به چیزی نیاز داشتید لطفا خبرم کنید ... و از اتاق خارج شد .
پد الکلی رو روی محل مورد نظر کشید و سوزن رو تو رگش فرو کرد ..
- اه لعنتی .. به کوک فکر کرد .. به مزایده ، به کازویا ، به پسرش که با تن برهنه جلوی اون همه آدم ایستاده بود ..فکر کردن کلافه اش میکرد .. بیشتر به خون کازویا تشنه میشد ..
- سر کوک خیلی عصبی شدم ، بهتره کمی استراحت کنم...
.
.
.
جئون : جین تو عقلت رو از دست دادی ؟؟؟؟؟ چرا این کار احمقانه رو انجام دادی؟؟؟؟؟ .. باورم نمیشه .
جین : شما میخواستی کوک رو بدی دست اون آدم مریض..
من هیچ وقت اجازه نمیدم برادرم رو آزار بده.
جئون با کلافگی نفسش رو بیرون داد و رو به جین فریاد زد :
ببر صداتو بچه .. الان چی ؟؟؟ چه اتفاقی برای کوک میفته ؟؟؟ چه اتفاقی برای تو میفته ؟؟؟؟ اگه .. اگه بفهمن کوک فرار کرده ، زنده اش نمیزارن میفهمی ؟؟؟؟؟ ..
جین کلافه با صدایی که سعی داشت پایین نگه داره لب زد : دستشون بهش نمیرسه
جئون با تعجب پرسید : چی ؟؟؟ مگه اون کجاست ؟؟
جین : جایی که دستشون بهش نرسه ... از کشور خارج شده
جئون : اگر بدونِ کار توِ ، حتما با دستِ خودش میکشتت... فقط خود خدا میتونه به دادمون برسه ..
.
.
.
وانگ : صبح بخیر قربان
YOU ARE READING
ABYSS
Romanceکوک به اجبار پدرش مجبور به رفتن به آکادمی هوانگ میشه اما نمیدونه اون آکادمی پسرهای جوان را به عنوان پــ🔞ــارتنر وارث بزرگترین باند مافیای آسیا یعنی کیم تهیونگ تربیت میکنن... خرگوش کوچولو ، برای رسیدن به اهدافش که پذیرش تو دانشگاه ملی سئول هست ، حاض...