𝕡𝕒𝕣𝕥 9 ⌖

780 77 33
                                    

+ اوه ب..ب..ببخشید .. من..م..متوجه شما ن..نبودم

تهیونگ با تعجب به پسرک خیره شد ..

کوک با موهای ژولیده و فقط با یه پیراهن مشکی بدون شلوار جلوش ایستاده بود و با چشم های تیله ای ترسیده ، کمی به چهره مرد خیره شد ، آشنا بود .. اما نمیدونست این چهره زیبا و جذاب رو کجا دیده . مرد روبه روش شبیه یه مدل معروف بود .

+ من ..من شما رو میشناسم ؟؟ ... چهره شما خیل..

کمی فکر کرد و با تعجب ادامه داد : وایسا ..وایسا ببینم ..شما ..شما

- من چی ؟!

+ م..من شما رو میشناسم ..

تو چشم های پسرک برق امید پدیدار شد و این کاملا از چشم های درشتش قابل دیدن بود ..

تهیونگ با دیدن اون چشم ها به سختی ازش رو برگردوند .. اون نمیخواست فعلا کوک ببینتش و بدونه ارباب جدیدش هست ، روش رو برگردوند و لبش رو با زبونش تر کرد و چشم هاش رو بست .. الان چی بهش میگفت ؟!

+ شما رو تو بار دیده بودم.. اره خودتی .. وای خدا جووون ممنونم

- چی ؟! .. تهیونگ که از حرف های اون سر در نمیاورد به سختی آب دهنش رو قورت داد و خواست چیزی بگه که اون خرگوش کوچولو پیش دستی کرد و لب زد :

+ کمکم کن .. من.. من نباید اینجا باشم .. منو از این عمارت ببر بیرون لط..لطفا

تهیونگ از این که کوک بی اجازه اتاقش رو ترک کرده بود و باز قصد فرار داشت عصبانی بود اما وقتی التماس های کوک رو دید ، چشم هاش .. نه اون نمیتونست به اون موجود شیرین نه بگه .. دلش نیومد مخالفت کنه

کتش رو درآورد و روی شونه کوک گذاشت.

- بی صدا همراهم بیا

سمت پارکینگ رفت و کوک مثل جوجه اردک پشتش سریع حرکت میکرد .. به اطراف نگاه نمی کرد و فقط تمرکزش روی خارج شدن از این عمارت لعنتی بود ..

- سویچ بنز رو بده .. با چهره ی سردی لب زد که نگهبان با دیدن اون برده کنار ارباب با تعجب و من من لب زد :

*ق.. قربان ..اما ...

- مشکلی نیست .. بده

با نگاهش مرد رو ساکت کرد و بعد گرفتن سویچ به سمت بنز حرکت کردن .. بعد سوار شدن کوک خود هم سوار ماشین شد و به سرعت عمارت رو ترک کردن ..

 بعد سوار شدن کوک خود هم سوار ماشین شد و به سرعت عمارت رو ترک کردن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
ABYSSWhere stories live. Discover now