تهیونگ با دیدن صحنه روبروش خشکش زده بود لوگان و بقیه اعضای کلاب رو دستگیر کرده بودند و درحالی که اتاق رو چک میکردند یکی از اون ها که شبیه سر دسته اشون بود چشمش به تهیونگ افتاد و به سمتش چند قدمی برداشت که ته همچنان متعجب ایستاده بود و مغزش خالی از کلمات بود با صدای مرد روبروش به اتیکت لباسش چشم دوخت و توی ذهنش اسمش رو خوند:
کیم سوک جین...!
سوکجین اجازه حرکتی نداد و بلافاصله دستبندی رو دور مچش بست و به بیرون هدایتش کرد ته با وضعیتی که براش پیش اومده ترسیده و هول شده کلمات رو کنار هم چید:
+من کاری نکردم.... ولم کنید چرا منو دستگیر کردید؟ من کاری نکردم التماستون میکنم ولم کنید
سوکجین بی اعتنا به حرف هاش اون رو توی ماشین نشوند.
1 hour later
لوگان و اعضای کلابش توی بازداشت بودن سوکجین با جواب تست AMP(تست مواد مخدر)وارد اتاق شد:
_پسرجون میدونی این چیه؟ مگه چندسالته که بین این اکیپی؟
صندلی رو برعکس کرد و نشست ساعتش از دستش که آستین هاش رو تا نصف تا کرده بود دیده میشد دستش رو روی لبه صندلی گذاشت کمی نگاه کرد:
_ریختت رو توی آینه دیدی؟ شبیه اینایی هستی که ننه بابا ندارن
تهیونگ با شنیدن حرفش سرش رو بالا آورد و دست های مشت شدش توجه سوکجین رو جلب کرد:
یاااا... نکنه با این سیس عقابی که گرفتی انتظار داری مدال افتخارات مصرف مواد مخدر رو برات ثبت بکنیم؟
کمی مکث کرد وبا قیافه سردی حرفش رو ادامه داد:
_برای مشخصات پرونده ایی که برات ثبت میشه باید یه چنتا سوال رو جواب بدی هر سوالی پرسیدم راستشو میگی.
کمی گذشت تهیونگ مشغول جواب دادن به سوال هایی بود که ازش پرسیده میشد با مظلومیت تمامش التماس میکرد تا بی گناه بودنش رو ثابت کنه:
+من...من کاری نکردم خواهش میکنم بزار برم
سوکجین با لحن تمسخر آمیزی در جوابش:
_تا الان هرکی رو آوردیم اینجا کاری نکرده بوده ولی همه کارا زیر سر خودش بوده پس کوتاه بیا.. بعد از حرفش بلافاصله مشغول نوشتن چیزی شد و هرازگاهی سوال های کوتاهی مثل اسم، آدرس خانواده و شماره تلفن ازش میخواست که تهیونگ با جوابش به سوال های سوکجین خاتمه داد:
+من یتیمم.... فقط یه شب رو میخواستم اونجا بمونم
_انتظار داری باور کنم؟
سوکجین با حس سنگینی توی قفسه سینش از روی صندلی بلند شد و با سرفه بیرون از اتاق رفت
تهیونگ نگاهی به اطراف انداخت پرونده های نسبتا بزرگی روی میز قرار داشت و عکس هایی روی بنر شیشه ایی بود که با نخ های قرمز و نارنجی متصل به همدیگه بودند در همین حین تهیونگ متوجه عکسی روی میز کنار پنجره شد که چهره آشنایی داشت... فیگور جالبی که گرفته بود نشون میداد اون یه بوکسوره
سوکجین تماسی گرفت و مکالمه اون دو با حرف فردی که پشت تلفن بود:
+ ۱۰ دقیقه بیشتر طول نمیکشه..... خودم رو میرسونم
15 minutes later
تهیونگ که آشفته توی اتاق نشسته بود با صداهایی که از بیرون میومد از جاش بلند شد و به طرف در رفت و با باز کردن در جونگکوک و سوکجین رو توی یه قاب میبینه که جین به دیوار تکیه کرده بود که با رسیدن جونگکوک سوکجین چند قدمی سمت کوک برداشت و خیلی سریع برای گرفتن اسپری آسم دستش رو دراز کرد
تهیونگ با دیدن جونگکوک چشم هاش از حدقه بیرون زده بود اما جونگکوک با نگاهی بی تفاوت که انگار نه انگار یبار نجاتش داده تهیونگ رو نادیده گرفت و با نگاهی نگران به طرف سوکجین رفت و کمک کرد تا روی صندلی بشینه سوکجین که اتفاقات چند لحضه پیش براش مثل یک شوخی بود کوک رو کنار زد:
_واییی از این بیشتر بزرگش نکن.... اینا که چیزی نیست من بدتر از ایناشو گذروندم
جونگکوک با نگاهی طعنه آمیز هلش داد که سوکجین تعادلش رو دست از داد:
_رفیق مارو باش.... تو الان منو باید براید استایل میبردی تو اتاقم
سوکجین زیر لب غرمیزد و کوک خداحافظی کرد:
+هر کمکی نیاز داشتی بهم بگو... خودمو میرسونم
تهیونگ جونگکوک رو صدا کرد و پشت سرش راه افتاد سوکجین با چشمهای ریز شده:
_هی تَرسَه فاز(معنی این کلمه به فارسی میشه کسی که فازش برعکسه) کجا داری میری؟ هنوز افتخاراتتو کامل ثبت نکردم..
سوکجین با اشاره به جونگکوک ادامه داد:
_اونو که میبینی فقط برای نجات من خودشو میرسونه
تهیونگ بی اهمیت به حرف های سوکجین دست کوک رو به سمت خودش کشید:
+تو یبار منو نجات دادی، به کمکت نیاز دارم لطفا کمکم کن
اجازه حرف زدن به جونگکوک رو نداد و جریان رو کامل توضیح داد از اونجایی که جونگکوک میدونست تهیونگ پدر مادری رو نداره حرف هاش رو باور کرد:
_چه کاری از دستم برمیاد؟
تهیونگ با اشاره به سوکجین گفت:
+با دوستت حرف بزن.... تو میتونی راضیش کنی
از اونجایی که جونگکوک نمیخواست تهیونگ شب رو اونجا بمونه با سوکجین حرف زد تا بیخیال تهیونگ بشه و از اونجایی که سوکجین نمیتونست با جونگکوک مخالفتی بکنه اسم تهیونگ رو از لیست پاک کرد.
سوکجین چیزی رو در گوشش زمزمه کرد....امید وارم خوشتون بیاد🌱
YOU ARE READING
wrong love
Romance_توهم زدی ؟ من حتی نمیدونم عشق چجور نوشته میشه چه برسه زن داشته باشم +تو نمیتونی بخاطر اتفاقی که توی گذشته افتاده آینده رو درگیر کنی جونگکوک.....