به سمت تهیونگ برگشت ابروهاش رو بالا داد وجوری که کوک نشنوه:
_انگار از سُک سُک در اومدهتهیونگ پشت سر جونگکوک راه افتاد و از ساختمون بیرون اومدند که بارون شدیدتر میبارید
به سمت موتور جونگکوک رفتند از اونجایی که جونگکوک فقط یدونه کلاه داشت اون رو به تهیونگ داد:
+پس خودت چی؟
جونگکوک سوار شد و موتور رو روشن کرد و با اشاره سرش:
_سوارشوتهیونگ سوار شد و دستش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد جونگکوک از تهیونگ پرسید:
_کجا میری؟
تهیونگ از فکر بیرون اومد؛ از اونجایی که متوجه حرف جونگکوک نشده بود ازش خواست تا دوباره تکرار کنه:
+متوجه نشدم.... میشه یبار دیگه حرفت رو تکرار کنی؟
_کجا میری؟
+نمیدونم
_پس میبرمت پرورشگاهتهیونگ از جونگکوک خواست تا اون رو پیاده کنه جونگکوک مردد شد و ازش پرسید:
_چه اتفاقی توی پرورشگاه افتاده؟تهیونگ از جواب دادن تفره رفت جونگکوک کم کم داشت عصبی میشد و تهیونگ با صدای بلندی ازش خواست تا نگه داره
جونگکوک به سیم آخر زد و نگه داشت تهیونگ سریع پیاده شد که پشت سرش جونگکوک هم پیاده شد و یقه سویشرتش رو گرفت و کمی بلندش کرد و شیشه جلوی کلاه رو با دستش بالا داد و با صورت سرخ شده از عصبانیت سرش داد زد:
_فک میکنی من به همین راحتی از اونجا اوردمت بیرون تا سرخود هرجایی خواستی بری؟جونگکوک همونجوری حرف هاش رو با داد میگفت که تهیونگ دست های جونگکوک رو از لباسش جدا کرد و همونطور که سعی میکرد جلوی ریختن اشک هاش رو بگیره
سرش رو بین دست هاش گرفت و چند قدمی به عقب برداشت و کلاه رو در آورد و به طرف جونگکوک پرت کرد کلاه قل خورد و مقابل پاهای جونگکوک رفت کوک کلاه رو با پاش نگه داشت تهیونگ با صدای بغض آلود و صورت نم ناکش و با صدای بلند شروع به حرف زدن کرد:
+چون کسی رو ندارم پیشش بمونم.....آره منه بخت برگشته 18 سالم شده و اجازه موندن توی اون پرورشگاه خراب شده رو ندارماشک های آغشته به بارونش رو با آستین پاک کرد و کلافه به جونگکوک نگاه کرد جونگکوک با موهای خیسی که آب چکه میکرد کلاه رو از روی زمین برداشت و اون رو روی سر خودش گذاشت و سوار موتورش شد و با اشاره به تهیونگ گفت که سوار موتور بشه تهیونگ مخالفت کرد:
+من پرورشگاه نمیام
_ابله پرورشگاه نمیریم،میریم خونه منتهیونگ سوار موتور شد و به خونه جونگکوک رفتند
جونگکوک اتاق و ملافه ایی به تهیونگ داد
تهیونگ بعد از گذروندن یه روز سخت و پر از اتفاقای عجیب خوابید
جونگکوک خوابش نمیگرفت و باید یه فکری به حال این شرایط میکرد جونگکوک کلافه دستی به موهاش کشید نوتی رو یادداشت کرد و آلارمش رو کوک کرد
اهنگ ملایمی رو پلی کرد و از یخچال قالب یخی رو برداشت
چند تکه ایی از یخ هارو توی لیوانش انداخت و کمی مشروب ریخت تا بخوره
کمی گذشت و کم کم خواب چشم هاش رو گرفت و روی کاناپه خوابید و..(پارت بعدی ساعت18:30اپلود میشه از دستش ندید)
YOU ARE READING
wrong love
Romance_توهم زدی ؟ من حتی نمیدونم عشق چجور نوشته میشه چه برسه زن داشته باشم +تو نمیتونی بخاطر اتفاقی که توی گذشته افتاده آینده رو درگیر کنی جونگکوک.....