جیمین، با لذت به دعوا نگاه میکرد و از زاویه های مختلف عکس میگرفت. لیلی رو میشناخت و میدونست برخلاف جثهی ظریفش حتی کوک رو هم حریفه و دختره براش عین یه شوخی میمونه.
صدای عصبانی دختر اومد :_ به من میگی سگ ... جـنـده حسابتو میرسم ..
کوک با عصبانیت گفت :
_ هی.. هــــی خفه شو هرزه، دستت به رفیق من بخوره یک کاری میکنم که مجبور بشی سوراخت و با کش ببندی.برای چند دقیقه سکوت همه جا رو فرا گرفت و یک دفعه جمع از خنده ترکید.
لیلی با خنده گفت :
_ اون پسر ... یه....فاکر...اسکله...
تهیونگ سعی کرد خودش و کنترل کنه تا رفتارش اون رو لو نده برای همین به سمت لیلی رفت و اون و داخل برد تا بخوابونه؛
جیمین با خنده از صندلی پایین افتاد و جونگکوک گیج شده بهشون نگاه میکرد و دختر رسما خشک شده بود و تو دلش میگفت :
(خدایا .. اینا واقعا اسکلن )
دارل به سمت جونگکوک رفت و گفت:_ از اینجا جم نمیخوری تا این دسته گلت و ببرم خونهاش
بلافاصله از پشت پیراهن دختر گرفت و با احتیاط بدون این که دستش به اون موجود کثیف بخوره؛ دختر رو به سمت موتورش که بیرون از حیاط خلوت پارک شده بود کشوند.
بعد از رفتن دارل جیمین با خنده به سمت جونگکوک رفت و گفت :_ هی شانس آوردی حتی تو مستی هم رفیق بازی و طرفِ درست رو انتخاب کردی وگرنه هم خودت هم دوست دخترت کش لازم میشدین.
تهیونگ که هنوز به خاطر حرکات بامزهی لیلی لبخند به لب داشت از خونه بیرون اومد و گفت :
_ من و لیلی قراره فردا باهم بریم شرکت پس امشب اینجا میمونه شما چیکار میکنین؟
جونگکوک گیج با شنیدن صدای ته به سمتش برگشت و تو ذهن مستش پسر و یه داف جیگر دید و به سمتش که جلوی در وایساده بود رفت و دستش و گرفت و رو به جیمین گفت :
_ هوممم، چیم این جیگر و کجا قائم کرده بودین ... افتخار یه شب تو تخت میدین لیدی؟
جیمین که از خنده کبود شده بود. بریده بریده و بین خندههاش گفت :
_هی ...احمق ....اون تهیونگِ ....هی ...اون پسره ... فقط تهیونگو نکردی ...اینم میخوای بکنی.
جونگکوک بی توجه تهیونگ خشک شده رو به سمت در کشید و گفت :
_ چی میگی چیم ... داف پیدا کردم میخوام بکنم تو چیکار داری ؟
تهیونگ ضربان قلبش هی تند تر میشد و نمیتونست نگاهش رو از دست های خودش و کوک برداره و زبونش بند اومده بود.
با رسیدن به در ورودی تهیونگ فهمید جدا کوک اونو از دخترا تشخیص نمیده!
با صدای لرزونش جونگکوک و صدا زد:
YOU ARE READING
We're just friends
Fanfictionیونگی ده سال پیش قید خونه و خانواده رو زد و با تنها داراییِ دختری که عاشقش بود به سئول اومد تا به آرزوهاش برسه . اما اتفاقات شخمی که این بین افتاد باعث شد این جدایی به ده سال بکشه ... حالا بعد از ده سال سرو کله تهیونگ داخل کمپانی پیدا میشه همراه با...