چند دقیقه بعد همه توی اتاق جین بودند؛ لیلی ، ته ته و دارل روی یک مبل سه نفره نشسته بودند، تهیونگ نگران، دارل با غرور و دست به سینه و لی لی هم با چهره ای نگران به جین نگاه میکرد؛ اما از درون داشت از خنده جر میخورد و اصلا دلش برای جین نمیسوخت ، چون به نظرش حقش بود .
جین روی صندلی نشسته بود و جیهوپ و نامجون سعی داشتن خون دماغشو بند بیارن اما تنها کاری که میکردن قرمز کردن دستمال های روی میز بود.
از طرفی جین مثل کسی که داره سه قلو میزاد جیغ میزد. لیلی کلافه به دارل چشم غره رفت اما دارل با پرروییِ تمام به شاهکارش نگاه کرد و به روی خودش نیاورد. لی لی چشم هاش و توی حدقه چرخوند و به سمت اون ها رفت و گفت :لیلی _ لطفا یه کمپرس یخ بدین به من و از جعبهی کمک های اولیه دوتا پنبه برداشت و توی سوراخ های دماغ جین گذاشت و پانسمان کرد و البته که در این حین مطمئن شد که جین به اندازه کافی از کارش درد میکشه و انقدر این کار و بدون ملاحظه انجام داد که صدای داد جین دوباره در اومد .
بعد از چند دقیقه همه به سر جای قبلیشون برگشتن ، نامجون با گرفتن یه نفس عمیق رو به تهیونگ گفت :نامجون _ شنیدم از بین ووکالیست ها تو انتخاب شدی.
جین در حالی که از درد پاره میشد، غرید :
جین _ انتخاب شده بود! آخ...تا این دختر وحشی از من عذرخواهی نکنه من تاییدش نمیکنم.
دارل دستش و محکم روی میز زد و گفت :
دارل _هه ! به همین خیال باش فکر کردی کمپانی قحطه؛ تهیونگ اونقدر استعداد داره که لنگ کمپانی توی پیزوری نباشه .
لی لی با استرس و خشم گفت :
لیلی _شما نمیتونید زیر حرفتون بزنید.
جین با پوزخند گفت :
جین _کدوم حرف ؟! یادم نمیاد پای قردادی رو امضا کرده باشم .جیهوپ با آرامش دخالت کرد :
جیهوپ _ آقای کیم، بهتر نیست کار و دعوا رو از هم جدا کنیم ؟
نامجون هم با آرامش گفت :
نامجون _ درسته شما میتونید از اون دختر شکایت کنی اما این هیچ ربطی به خوانندهای که شوگا انتخاب کرده نداره!
دارل با غرور گفت :
دارل_ هه!منو از زندان رفتن می ترسونین ؟ من اونجا بزرگ شدم.
جین که بدجوری میخواست غرور دختر مقابلش و زیر پاهاش له کنه گفت :
جین _ نه دختر کوچولو! من روش های مخصوصِ خودم رو واسه انتقام دارم، تا همین جا به پاهام نیوفتی و التماس نکنی نه تنها اینجا قبولش نمیکنم. بلکه از نفوذم استفاده میکنم و نمیذارم هیچ کمپانی دیگهای قبولش کنه !
دارل این بار از جا بلند شد و فریاد زد :
دارل _یااااا مرتیکه، فکر کردی کی هستی؟! تو هیچ وقت التماس کردن من و نمیبینی ! من...
YOU ARE READING
We're just friends
Fanfictionیونگی ده سال پیش قید خونه و خانواده رو زد و با تنها داراییِ دختری که عاشقش بود به سئول اومد تا به آرزوهاش برسه . اما اتفاقات شخمی که این بین افتاد باعث شد این جدایی به ده سال بکشه ... حالا بعد از ده سال سرو کله تهیونگ داخل کمپانی پیدا میشه همراه با...