part 5

242 24 4
                                    


بعد از این ک از حموم اومد بیرون لباسای کوک برداشت و به بینیش نزدیک کرد و با رایحه ی کوک انگار تو ی عالم دیگ رفت اینقد بوش خوب بود ک دوست داشت ساعت ها بوش کنه
جونگکوک بعد از اینکه میز رو چید رفت که تهیونگ رو صدا بزنه
وقتی درو باز کرد با صحنه ای ک دید قند ت دلش آب شد تهیونگی ک رو تخت نشسته بود و لباسشو داشت بو میکرد و چشاشو بسته بودو لبخند ملیحی میزد
هر چقدر هم خشن باشه از دسته الفا ها باشه پلیس باشه هر چی باشه بازم یه موجود زندس و احساسات داره و بعضی وقتا حق داره به خاطر کسی یا چیزی قند ت دلش آب بشه و قربون صدقش بره
داشت با یه لبخند ملیحی نگاش میکرد ک یهو تهیونگ انگا متوجش شده باشه برگشت سمتش و سریع خودشو جمع و جور کرد
جونگکوک : اهم اهم بیا ... بیا غذا حاضره
تهیونگ معذب از بالا تنه ی لختش سری تکون داد گفت : باشه ت برو منم میام
بعد از رفتن کوک چند بار اروم زد ت صورت خودش ب خودش ت اینه نگا کرد و گفت
تهیونگ : تو چت شده چرا جلوی این جئون عوضی مثل دخترای تازه عروس رفتار میکنی به خودت بیا لعنتی ت کیم ی بزرگی نباید جلو ی این کم بیاری
بعد ارو زمزمه کرد : ولی عجب رایحه ای داره میتونم سال ها بشینم و فقط بوش کنم
ولی سری تکون داد تا این فکرا از سرش خارج بشه
همین جور ک داشت لباس می‌پوشید با فکری ک به ذهنش رسید نیشخندی زد : اینو هیچ وقت نمیتونه قبول کنه پس زود ولم میکنه
و بعد ت اینه برای خودش لایک نشون داد و رفت سمت میز غذا خوری
جونگکوک همینجور ک تو فکر بود با صدای کشیده شدن پایه های صندلی سرشو بالا آورد و به تهیونگ نگا کرد تهیونگ بدون حرف نشست و با هم شروع کردن غذا خوردن
جونگکوک با ذوق گفت : چطور شده ؟؟؟ خوشت اومد از دستپختم ؟؟
تهیونگ توی دلش گفت ( این بهترین و عالی ترین غذای دنیاس ک تاحالا خوردم ) ولی بجاش گفت : خوبه بدک نیس
جونگکوک ک ذوقش کور شده بود فقط سری تکون داد
بعد از چند دقیقه سکوت کر کننده بینشون با صدای تهیونگ شکست و توجه جونگکوک همونجور ک غذا می‌خورد ب تهیونگ جلب شد
تهیونگ : خب اگ میخوایی با من جفت باشی من دوتا شرط دارم اگر این شرط ها رو قبول کردی من باهات جفت میشم
جونگکوک که الان همه‌ی حواسش پیش تهیونگ بود حتی غذای توی دهنش هم نمیجویید منتظر ادامه ی حرف تهیونگ شد
تهیونگ نیشخندی زد و ادامه داد : خب شرط اولم اینه ک یونگی هیونگم آزاد بشه همون ک ت ماشین با من بود
جونگکوک : خب این ک کاری نداره از اونجایی ک قاچاق انسان انجام نمیدادین با یه تعهد میتونم درستش کنم ... و شرط دوم
تهیونگ : خب می‌رسیم به اصل مطلب از اونجای ک من خیلی بچه دوست دارم و دوست دارم بچم از گوشت و خون خودم و جفتم باشه و از اونجایی هم ک پیشرفت کرده شرطم اینه ک ت خودت حامله شی و خودت برام بچه بیاری و بعد نیشخندی زد
جونگکوک ک شکه شده بود با پریدن غذا ت گلوش به خودش اومد با سرفه گفت : دیوو..نه شد..ی اهم اهم یا چیزی مصرف کردی ؟؟؟ من چجوری حامله شم مگ من امگام خودم خبر ندارم ؟؟
تهیونگ خونسرد قاشقش رو توی بشقابش چرخوند و گفت : ن امگا نیستی ولی میتونی پیوند رحم انجام بدی عزیزم علم پیشرفت کرده
جونگکوک ک خیلی عصبانی شده بود کمی صداشو بلند کرد و گفت : وات د فاک؟؟ چی داری میگی حالت خوبه ؟ من هیچ وقت این کارو نمیکنم اصن چرا خودت این کارو نمیکنی ؟؟
تهیونگ : چون ت اصرار داری ک من پیشت بمونم و اصرار میکنی ک ما با هم جفت بشیم پس خودت هم بایدبراش تلاش کنی
جونگکوک : من یه آلفام هیچ الفایی نمی تونه غرورشو زیر پا بزاره و حامله بشه چه انتظار داری ت خودت حاضری حامله بشی ؟؟؟ شرطتو عوض کن این هیچ جوره نمیشه
تهیونگ ک دید نقشش داره میگیره گفت : من تنها شرطم همینه اگر نمیخوایی خب اوکی پس من ت رو رد میکنم و خواست بلند بشه بره ک با صدای جونگکوک دوباره سر جاش نشست
جونگکوک ک حرصش گرفته بود و دیگ اشتها نداشت بشقابشو ب جلو هل داد و گفت : خیلی خوب فقط یه ماه بهم وقت بده فکر کنم
تهیونگ : دو هفته
جونگکوک با تعجب گفت : ینی چی دو هفته ؟؟؟
تهیونگ : ینی همین فقط دو هفته بعد از دو هفته اگر قبول نکرد من ت رو به صورت قطعی رد میکنم و خودت هم میدونی اگر اینجوری ردت کنم دیگ هیچ راه برگشتی نیس
جونگوک نفس کلافشو بیرون داد و گفت : خیلی خب باشه
تهیونگ هم لبخند پیروز مردانه ای زد و نشست ادامه غذا شو خورد نمیتونست از دستپخت جونگکوک دست بکشه
از اون طرف هم جونگکوک داشت با حرص نگاش میکرد هر چی فحش بلند بود به تهیونگ و خودش میداد



سلاااااامممم
امیدوارم خوشتون بیاد
مرسی ک حمایت میکنین
ووت و کامنت یادتون نره 💕

Two loving alphas♡Место, где живут истории. Откройте их для себя