سیزدهم_حلقه

310 52 23
                                    

__📺: به اشتراک گذاشتن بدن مادر باعث پیوند روابط گروه می‌شود.در این گونه، این یک روش بسیار موثر برای حفظ همبستگی گروه درنظر گرفته میشود.چرا که مشخص نیست توله به دنیا آمده،دقیقاً مربوط به کدام نرِ گروه است.
بچه توله ی گرگ ، کاملاً با عشق و مورد توجهِ نرهای گروه بزرگ می‌شود و در مقابل، عشق فرزندی را نسبت به تمام نرها دارد.

جیمین آهی کشید. انگار تمام دنیا، دست به دست هم داده بودن که در مورد مسئله‌ای که جیمین کاملاً باهاش درگیر بود حرف بزنن... یه گروه سعی در بد جلوه دادن این چنین روابطی داشتن و یه گروه سعی در عادی جلوه کردنش.

از شانسش... خوب یا بد، برنامه ی مستندی که الان از تلویزیون پخش میشد به جنبه های مثبت روابط جنسی در یک گروه اشاره می‌کرد...
البته، در مورد حیوانات...

خب اگه جیمین می‌خواست در نظر بگیره که می‌تونه بچه به دنیا بیاره، می‌تونست حرف مستند تلوزیونی رو الگوی زندگیش قرار بده... اما کم کم باید راجع به برنامه های تلوزیوتی، یه صحبت مفصل با تهیونگ میکرد.

___: آخ،یونگ... داره خون میاد

یونگی _ خدای من هوپ، این فقط... آه بهت گفتم که کاملا صابونی و لیز هست. نباید تکون بخوری، خیلی کم تحمل شدی.

جیمین چشم هاش رو روی هم فشار داد، مکالمه هیونگاش، با صدای بلند، اجازه نمیداد روی مستند دقیق شه.

از روی کاناپه بلند شد. با قدم های عصبانی به در حمام رسید و تق تق تق... به در ضربه زد.

یونگی : جیمین؟ چیزی نیاز داری؟ تکون نخور هوپ، دارم برات تمیزش میکنم .

هوبی: لازم نکرده، خودم میتونم بشورمش.

جیمین : خدای من. البته... فک نمیکنید به یه ذره شرم و حیا جلوی مهمونتون نیاز دارید؟ من درست همین چند قدم اون طرف تر، توی سالنم.

یونگی به یکباره در حمام رو باز کرد، جیمین با یه قیافه تخس و ناراحت، دست به سینه، جلوی در حمام ایستاده بود.

یونگی : چی؟

جیمین چشم‌هاش رو گردوند و پوفی کشید...

در حمام باز تر شد و هوبی در حالیکه یه حوله روی گردنش بود از حمام بیرون اومد.

یونگی : اوه... اره؟ کارمون تموم شده؟ هنوز پشت گردنت مونده

هوپ : نه عزیزم، ممنون ترجیح میدم باقیشو بسپارم به تهیونگ. هی جیمین، نکنه حوصلت سر رفته؟

جیمین هاج و واج به هوبی و یونگی هیونگش نگاه کرد. ذهنش از مکالمه چند لحظه پیش چیزهایی که نباید ساخته بود، در حالی که به نظر میومد هیونگ‌هاش فقط در حال مشاجره راجع به شیو کردن صورت هوبی بودن.

جیمین : نه... فقط به یکم... نمیدونم یه کم حواس پرتی نیاز دارم.

یونگی نگاهی به هوبی انداخت.

به سردی برف (فصل دوم) Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ