دوازدهم _ میهمان

307 60 42
                                    

جیمین کمی سر پا شد باورش نمیشد جه بوم این کار رو باهاش کرده...

جو : اوه... خدایا، ج..ه. بووم؟ این جیمینِ؟

جیمین با تعجب به مرد عجیب روبروش نگاه کرد همزمان که سعی می‌کرد یک لبخند فیک بزنه به این فکر می‌کرد که این یارو دیگه کیه؟ و الان دقیقا چه اتفاق فاکی داره می افته.

لعنت خدا به شیطون... اما این یارو هر کی که بود بدجوری خوشتیپ به نظر می‌رسید.
جه بوم در خونه رو بست لبخندی زد و با دستش اشاره کرد که جو جلوتر قدم برداره.

الان جیمین بهتر می‌تونست موهای نسبتا بلندش رو که یه جورایی مجعد بود ببینه یه رنگ خرمایی روشن داشت، جیمین به دماغش چینی داد و به جه بوم نگاهی کرد.

اوه درسته الان خیلی عصبانی بود ، درسته اما نگاه خیره ی مهمون سرزده رو روی خودش احساس می‌کرد.

جه بوم: یالا جیمین بیا جلو عزیزم این جو هست یکی از دوستای قدیمیم.

جیمین نگاهش رو به مهمونی که توی چند قدمیش ایستاده بود داد، لبخند کشیده اما جدیش مورمور کننده بود، سعی کر لبخند فیک قشنگی بهش نشون بده، دست خودش نبود، یک چیزی ته مغزش فریاد می‌زد بهش لبخند بزن.

جو : سلام جیمین شی ، من جو بیونگ هستم، بالاخره دیدمت و تو حقیقتاً خیلی خوشگلی، حتی بیشتر از چیزی که توی عکسا دیدم.

جیمین یکم شوکه شد پس این به قولاً، جو؟ اون رو از قبل می‌شناخته؟ کدوم عکس؟ چه جوری؟
یعنی جه بوم قبلا بهش عکسی نشون داده؟

ج بوم : خدایا جو شروع نکن یالا یالا اینجا نایستید یالا پسرا، بریم توی سالن.

دقیقا کِی جه بوم عکسی به جو نشون داده، اون تا حالا اسمی از جو نشنیده بود...

جیمین لبخند کشیده‌ تری زد، که یه جورایی خجالت زده بودنش رو به جو میرسوند.

می‌خواست سعی کنه فارغ از دعوای چند دقیقه قبلش با جه بوم، میزبان خوبی باشه.
هیچ ایده‌ای نداشت که جو دقیقاً کی هست.

به سمت جو رفت دست داد و به طرف سالن راهنماییش کرد در همین حین نگاهش رو به آرامی روی جه بوم انداخت و اونقدر سریع لبخند کشیده‌اش به اخم تبدیل شد که باعث پوزخند جه بوم، پشت سرشون شد . کاش این کارو نکرده بود، چون پوزخند جه بوم باعث شد حرصش در بیاد...

از طرفی، جو واقعاً بوی خوبی می‌داد، همونطور که به همراه مهمون وارد سالن می‌شد، جیمین نگاه سنگین جه بوم رو پشت سرش حس می‌کرد.

جو : واو باید بگم که انتظار نداشتم اون خونه سیاه و خاکستری قبلی رو با این خونه ی شیشه ای و اون چیه؟ یه مبل سفید؟عوض کنی. اینجا واقعا عوض شده...

جو روی کاناپه سفید بزرگ، با پاهایی خیلی باز از هم، نشست...

جیمین با کمی فاصله روی مبل تک نفره ی کنارش و جه بوم، روبروی جو و جیمین، خیلی آروم مثل استایل همیشگیش نشست و پاهاش رو روی هم انداخت.

به سردی برف (فصل دوم) Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin