دهم _دردسر

238 40 8
                                    

جیمین : آه عوضی باید چمدون رو میذاشتم بمونه تا باعث افتخار جه بوم باشه و خودش برام بیاره.
آه راننده احمق، چطور نتونست ماشین رو بیاره توی کوچه.

صدای خرچ خرچ چرخ چمدونِ نه چندان بزرگی که روی سنگ فرش کوچه کشیده میشد باعث عذاب جیمین بود.

جیمین : خدایا نکنه اون جونگکوک عوضی یوا... شکی سنگی چیزی... آه.. گذاشته باشه توش؟

هین و هِنِ نفس جیمین بین صدای چرخ چمدون و غرغر کردنش توی هم ادقام شده بود. شاید حدود سی یا چهل قدم اون رو به این حال و روز انداخته بود.

جیمین: بالاخره...

به ساختمون چند طبقه ی رو به روش نگاهی کرد
نمای آشناش و چند تا از برگ گیاهایی که با کمک تهیونگ پرورش داده بود حالا بعد از گذشت ماه ها رشد کرده بود و از دیوار پشت بوم، روی نمای ساختمون، آویزون بود.

کلید آپارتمان را از توی جیبش بیرون آورد و در رو باز کرد و وارد ساختمون شد

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


کلید آپارتمان را از توی جیبش بیرون آورد و در رو باز کرد و وارد ساختمون شد .
به سختی با چمدون دستش از پله‌ها بالا رفت تمام مسیر راه رو به این فکر می‌کرد که باید چه جوری تهیونگ رو از خر شیطون پیاده کنه تا بالاخره الان جلوی در سویچئیت کوچیکشون روی پشت بوم رسید.

تقریباً اواسط ظهر بود پس شونو مطمئناً الان با تهیونگ توی خونه بودن.
شاید بهتر بود که حضورش رو با زدن زنگ در اعلام کنه.

فقط چند ثانیه طول کشید تا در باز شد و شونو جلوی در ظاهر شد

اولش با تعجب به جیمین نگاه کرد خونه خیلی سوت و کور به نظر میومد.شونو از حضور جیمین غافلگیر شده بود اما لبخندی زد تا دل جیمین رو گرم کنه میدونست که جیمین برای آشتی اومده و حقیقتا بهش نیاز داشت ،چون تهیونگ شب قبل کلی بد خلقی کرده بود و غر زده بود که تنها دوستش بهش خنجر زده و حالا مایل بود که این وضعیت خاتمه پیدا کنه.

جیمین: سلام، می‌تونم بیام تو؟

شونو با نگرانی به جیمین و چمدون توی دستش نگاه انداخت ... چند ثانیه طول کشید تا جواب جیمین رو بده.

شونو : بله، البته. اینجا خونه خودت هست خدای من باورم نمی‌شه که داری اجازه می‌گیری جیمین...بیا تو ...ته ته؟ عزیزم؟

به سردی برف (فصل دوم) Onde histórias criam vida. Descubra agora