«سرورم دمنوش های گیاهی برای سومین بار عوض شدن بهتر نیست لونا رو متقاعد کنید که فردا به هدیه عروسیشون سر بزنن؟»
نفس عمیقی کشید و برای چند ثانیه چشم هاش رو بست.
این لحظات قرار بود طور دیگه ای پیش بره ، همونطور که همه کسانی که تا چند ساعت قبل مشغول جشن و پایکوبی بودن انتظار داشتن ، اما حالا چیزی به نیمه شب نمونده بود و امپراطور هنوز در بیست متری دریاچه ایستاده بود و لونای جوان هم تقریبا تا جای ممکنه روی دریاچه خم شده بود و با ذوقی غیر قابل توصیف با دو ماهی کپور زینتی صحبت میکرد.
شاید نیمه انسان از دیدن شادی و هیجان همسرش لذت میبرد ، اما گرگ آلفا برای ادعا کردن امگا لحظه شماری میکرد و حتی نیمه انسانی وجودش هم دیگه نمیتونست جلوش رو بگیره.
با اخمی غلیظ برای چند ثانیه به جفتش که تمام پارچه های قرمز رنگ لباس مخصوص رو بالا گرفته بود و کلاه رو طرف دیگه ای انداخته بود نگاه کرد.
گرگ آلفا تقریبا غرید و شاید اگر یونگی توانایی کنترل نیمه گرگ رو نداشت همین الان به سمت امگا ریز جثه حمله میکرد و حتی اجازه نمیداد که کار به اتاق مقدس و دمنوش های گیاهی برسه.
به سمت خواجه برگشت و نیمی از تصمیم گیری رو به گرگ آلفا سپرد.
«یک نفر رو بفرست و بگو همه چیز رو آماده کنن همین الان به سمت اتاق مقدس...»
صدای فریاد ترسیده و بعد هم افتادن چیزی در آب چیزی بود که ازش میترسید و بالاخره اتفاق افتاد ، چند بار بهش گفته بود که خیلی روی دریاچه خم نشه؟
«سرده آب خیلی سرده!!!!!»
امپراطور ، خواجه اعظم ، ندیمه هایی که با لبخند به لونای جوان کشور خیره بودن ، تقریبا همه با وحشت به سمت دریاچه دویدن.
نه اینکه امگا شنا بلد نباشه نه اما افتادن در دریاچه ای که به تازگی یخ سطحش آب شده میتونه تهدید کننده باشه.
یونگی هیچوقت حتی فکرش رو هم نمیکرد که شب جفت شدن با زیبا ترین امگای جهان رو بالای تشک با دستمالی خیس که باید هر چند دقیقه یک بار عوض بشه بگذرونه.
شاید حتی به این فکر کرده بود که اگر امگا واکنش خوبی نشون نداد بهش سخت نگیره اما امگای تب کرده و سرماخورده ای که با گونه های سرخ از درد ناله میکرد؟ به هیچ وجه
تقریبا یک سال نیم از حکومت آخرین بازمانده امپراطوری مین میگذشت و کم کم زمزمه هایی از خطرات بی ربطی میشد که با داشتن ولعیدی آلفا و لونایی برای سرزمین از بین میرفت.
یونگی تا به اون لحظه هیچ فکری برای لونای پک نکرده بود وقتی با پیشنهاد های مختلفی از طرف وزیر اعظم رو به رو میشد تقریبا گیج میزد.
YOU ARE READING
Stupid Or Insane? (yoonmin)
Historical Fiction{کامل شده} جیمین هنوز هم لونا بود ، هیچکس حتی جرئت نداشت چیزی به غیر از لونا صداش بزنه و اون امگای صیغه ای ، خب جیمین در این دو سال اونو ندیده بود ، حتی به اشتباه و برحسب تصادف. yoonmin🌼 امگاورس / تاریخی / درام / اسمات / امپرگ نمیدونم سد باید بگم ی...