انگیزه هر نویسنده برای نوشتن، حمایت شدن از طرف ریدرهاشه اما متاسفانه خیلیها هستن که داستان رو میخونن ولی به خودشون حتی زحمت وت دادن رو نمیدن. من برای نوشتن هر چپتر واقعا وقت زیادی میذارم. اینطوری که پیش میره انگیزه نوشتنم رو دارم از دست میدم. این پارت رو در حالی که تو بیمارستانم و میدونم باز هم خیلیها قراره بهش بیتوجهی کنن آپ کردم.
🎼✨🎼✨🎼✨🎼✨
میخواست جلو گریه خودش رو بگیره اما بخاطر خدا دردی که توی قلبش میپیچید و بغضی که درست مثل یک چاقو گلوش رو خراش میداد، چیزی نبود که بشه به راحتی بیخیالش شد. صورتش بدجوری درد داشت و قبل از بیرون اومدن از فرودگاه، تونسته بود انعکاسی از پوست به شدت کبود صورت خودش رو از داخل درهای شیشهای ببینه.
_میشه خفه شی و انقدر دماغت رو بالا نکشی؟ بخاطرت دارم بالا میارم.
چانیول روی صندلی عقب ماشین نشسته بود و این جمله رو دقیقا از بین دندونهاش غرید. مدیر برنامه قد کوتاه خیلی زود برای پاک کردن اشکهاش، پشت دستش رو روی صورت خیسش کشید و البته که برخورد انگشتهاش با پوست کبود و متورمش باز هم درد وحشتناکی رو بهش هدیه داد. نگاهش روی منیجر کیم نشست که در حال رانندگی بود تا آقای پارک رو به هتل برسونه. درواقع دلیل نگاه خیره پسر گریون تنها به این دلیل بود که انتظار داشت این مَرد هر چه زودتر سوتفاهمی که برای آقای پارک به وجود اومده بود رو برطرف کنه. پس چرا چیزی نمیگفت؟ نکنه یادش رفته بود که بکهیون لاله؟ چرا همین رو به مَرد قد بلند نمیگفت؟
اونقدر از آقای پارک میترسید که حالا دیگه حتی شجاعت بالا کشیدن دماغش رو هم نداشت. این مرد دقیقا همونطور که میگفتن واقعا خیلی زود عصبانی میشد و پسر قد کوتاه دیگه اصلا نمیخواست با خشمش رو به رو بشه. با ترس سرش رو بالا آورد. در واقع میخواست از توی آینه صورت آهنگساز بداخلاق رو ببینه تا شاید بفهمه هنوز هم عصبانیه یا نه؟! از شانس افتضاحش دقیقا وقتی نگاهش رو به آینه دوخت با چشمهای ترسناک و اخمهای درهم مَرد قد بلند مواجه شد که خیره نگاهش میکرد و شاید همین هم میتونست ثابت کنه که هنوز عصبانی بود...در آخر بکهیون هم با لرزی که نسبت به اون چشمهای سرد توی تنش پیچید، خیلی سریع دوباره سرش رو پایین انداخت و با قورت دادن بزاقش انتهای کت گشاد توی تنش رو بین انگشتهاش مچاله کرد.
درد معدش دوباره برگشته بود و باعث میشد بکهیون از روی درد تنها لبهاش رو روی هم فشار بده. گوشیش به لطف آقای پارک کاملا داغون شده بود و حالا نمیدونست باید حقوق این ماهش رو صرف خرید یک گوشی جدید کنه یا بخاطر درد همیشگی و وحشتناک معدهاش بره دکتر؟ چقدر زندگیش مزخرف و افتضاح پیش میرفت.
ماشین مقابل هتل مجللی ایستاد و آقای کیم خیلی زود گفت:
+همینجاست...بلاخره رسیدیم.چانیول با بیحوصلگی گردنش رو تکون داد که باعث شد حتی صدای ترق و تروق استخوانهاش هم برای پسرک قد کوتاه ترسناک شنیده بشه.
YOU ARE READING
🎼#𝑫𝒊𝒆𝒔𝒆🎼
Romanceاجازه بده من "دیز" صدای تو بشم و صدات رو اونقدر بلند به گوش همهاشون برسونم که دیگه حتی شجاعت نادیده گرفتنت رو نداشته باشن. 🎼✨🎼✨🎼✨🎼 فیک: دیز روزهای آپ: یک پارت در هفته کاپل: چانبک ژانر: رمنس_انگست_درام_معمایی_اسمات