بچههاچون وضعیت وت دادنهاتون جدا افتضاحه...اینطوری پیش بره دیگه آپ نمیکنم.
🎼✨🎼✨🎼✨🎼✨
پاهای آقای پارک مثل اون برهنه نبود پس بابت جلوتر رفتن تردیدی از خودش نشون نداد. درست مثل اتفاقی که توی فرودگاه افتاده بود، به یقه پسر ترسیده چنگ زد و بیتوجه به گریه یا حتی هق زدنهای بیصداش از بین دندونهاش غرید:
_اصلا میدونی این پروانه کوفتی چقدر کمیاب بود؟ یا این رو میدونی که من چقدر صبر کردم تا به دستم برسه و با دستهای خودم تاکسیدرمیش کنم؟...میفهمی الان دقیقا چه گوهی خوردی؟!
بخش آخر جملهاش رو باز هم فریاد زد و باعث شد اشکهای بکهیون پررنگتر بشن. پسر قد کوتاه سعی کرد عقب بره اما این واکنشش تنها باعث شد گوشتش بیشتر و بیشتر توسط تکههای شیشه روی زمین پاره بشه. حالا باید چیکار میکرد؟ باز هم آقای پارک رو بدجوری عصبانی کرده بود و قطعا حالا حتی منیجر کیمی وجود نداشت تا اون رو درست مثل امروز، هر چند دیر اما نجات بده.
آهنگساز ترسناک مقابلش اونقدر به سمتش خم شد که حالا نفسهای داغ از خشمش با صورت خیس پسرک برخورد میکردن. ابروهاش رو بالا داد با لحن زننده و البته ترسناکی پرسید:
_خودت بگو...اینبار باید چطور تنبیه بشی نعنایی؟اونقدر ترسیده بود که کلمات حتی توی ذهنش هم بیصدا شدن. دیگه حتی نمیتونست به لقب مسخرهای که آقای پارک مدام اون رو باهاش صدا میزد اهمیتی بده.
خیره به اشکهای درشتی که از چشمهای زیبای بکهیون سرازیر شده بودن، بیشتر به سمتش خم شد و باز هم بدون پنهان کردن عصبانیتش با لحن ترسناکی گفت:
_چطوره که تو جای اون پروانه رو برام پُر کنی؟بلاخره دستش رو از یقه مدیر برنامه قد کوتاه جدا کرد و همونطور که انگشت اشارهاش رو روی شکم بکهیون گذاشت، اون رو بالا کشید تا بعد از طی کردن یک خط نامرئی حالا انگشتش دقیقا روی گردن پسر ترسیده مقابلش بشینه. با ظاهر شدن لبخندی روی لبهای درشت آهنگساز، با خونسردی ادامه داد:
_کافیه از شکمت تا این قسمت رو بشکافم و اعضای به درد نخور بدنت رو بیرون بکشم. بعدش با جدا کردن پوست کوفتیت از استخوانهات، تو رو تبدیل به یک انسان تاکسیدرمی شده میکنم و توی کلکسیونم کنار پروانههای قشنگم نگهت میدارم.
شنیدن اون جملهها اونقدر ترسناک بود که بکهیون احساس میکرد قلبش هر لحظه ممکنه از قفسه سینهاش بیرون بپره. قفسه سینهاش به طرز فاجعهای بالا و پایین میشد و از ترس اونقدر دچار سرگیجه شده بود که هر لحظه ممکن بود روی زمین بیفته.
صورت پسر نعنایی مقابل چشمهاش کاملا ناگهانی حتی رنگ پریدهتر از همیشه به چشم اومد. در مقابل نگاه بیتفاوت آهنگساز قد بلند، بدنش بخاطر سرگیجه به طرز شدیدی شروع به تلوتلو خوردن کرد و صدای تنفسهای عجیبش نشون میداد مدیر برنامه قد کوتاه اونقدر ترسیده که حالا حتی برای نفس کشیدن هم دچار مشکل شده.
CZYTASZ
🎼#𝑫𝒊𝒆𝒔𝒆🎼
Romansاجازه بده من "دیز" صدای تو بشم و صدات رو اونقدر بلند به گوش همهاشون برسونم که دیگه حتی شجاعت نادیده گرفتنت رو نداشته باشن. 🎼✨🎼✨🎼✨🎼 فیک: دیز روزهای آپ: یک پارت در هفته کاپل: چانبک ژانر: رمنس_انگست_درام_معمایی_اسمات