🎻نت نهم: تولد یک شیطان🎻

541 195 244
                                    

_ازم انتظار عذرخواهی نداشته باش نعنایی.

نگاه بکهیون بهت‌زده بالا اومد تا به چشم‌های مَرد نگاه کنه‌. احساس خوبی نداشت...اصلا نداشت. آقای پارک چرا امروز بدجوری عجیب رفتار می‌کرد؟ چانیول از روی صندلیش بلند شد و همونطور که کنار بکهیون می‌ایستاد، قاشقش رو از روی میز برداشت تا اون رو باز هم بین انگشت‌های باریک نعنایی قرار بده.
بدون رها کردن دست‌های لرزون پسر با جدیت گفت:
_نمی‌تونم منکر این بشم که هنوز ازت خوشم نمیاد چون فقط یک پسر ضعیف و حال بهم‌زنی...و افرادی مثل تو حتی لایق ترحم هم نیستن اما...

این بار اجازه داد انگشت‌هاش کاملا سلطه‌گرانه چونه باریک و شکننده مدیربرنامه قد کوتاه رو اسیر کنن و همونطور که با لجباز سر بکهیون رو کاملا مطیعانه بالا نگه می‌داشت ادامه داد:

_بزرگترین نقطه ضعفم رو بهت میگم و بعدش تو باید تصمیم بگیری که کی و کجا خنجرت رو از پشت توی قلبم فرو کنی نعنایی.

نمی‌تونست بفهمه آقای پارک از چی حرف می‌زد چون احساس ترس توی وجودش پررنگ‌تر از چیزی بود که به چشم میومد‌. به نظر آهنگساز بداخلاق کاملا شیوه‌اش رو برای عذاب دادنش عوض کرده بود. شجاعت انجام هیچ کاری رو نداشت و حتی باز هم سعی می‌کرد چشم‌هاش رو برای ندیدن صورت ترسناک چانیول، به اطراف بچرخونه‌.

مَرد قد بلند بلاخره بیخیال چونه‌ی شکننده پسرک شد و با رها کردنش نفسش رو از بین لب‌هاش بیرون فرستاد.

_امروز توی بیمارستان حرف‌های هیومین رو شنیدم.

آقای پارک صادقانه به زبون آورد. امروز بلاخره چشم‌هاش به روی حقیقت باز شده بود. می‌دونست که اشتباه کرده و یک انسان بی‌گناه رو تمام مدت عذاب داده. قطعا حتی برای جبران هم خیلی دیر بود و راستش چانیول هم قصدی برای عذرخواهی نداشت. پس بی‌توجه به چشم‌های گرد شده نعنایی ادامه داد:

_من یه آهنگساز معروفم و توی این دنیا هر چقدر بیشتر موفق باشی آدم‌های بیشتری برای زمین زدنت آماده هستن. هیومین یه احمقه که می‌خواد از اهنگ‌های من برای موفقیت خودش پله بسازه...حتی اون بیرون کلی خبرنگار هم هست که منتظر یه لغزش کوچیک از من هستن تا نابودم کنن.

کنار بکهیون روی صندلی نشست. خیلی آهسته دستش رو جلو برد و تارهای ظریف و یشمی رنگی که روی صورتش ریخته بودن رو کنار زد. به وضوح متوجه شد همین حرکت کوچیک چطور باعث شد بکهیون از ترس اون لمس کوتاه و ناچیز، توی خودش جمع بشه و نگاهش رو باز هم بدزده.

_من میخوام تو اون لغزش کوچیک توی زندگیم باشی نعنا کوچولو...بعد از همه این اتفاق‌ها تو لیاقتش رو داری درسته؟ لغزشی توی زندگیم باش که می‌تونه من رو کاملا نابود کنه‌.

بکهیون خیلی محکم لب‌های کوچیکش رو گاز گرفت چون نمی‌تونست بفهمه چرا آقای پارک انقدر عجیب شده بود. دوست داشت فرار کنه چون چانیول الان حتی از قبل هم ترسناک‌تر به نظر می‌رسید. انگار یک خواسته‌ی پنهان داشت که کسی چیزی ازش نمی‌دونست.

🎼#𝑫𝒊𝒆𝒔𝒆🎼Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang