Third pov
به محض تموم شدن حرف هاش روی زمین افتاد ، خون زیادی از دست داده بود ، جلوی در از خون سرخ شده بود
تهیونگ ترسید ، آلفاش بیشتر ترسید ، بلندتر صداش کرد ، اما دریغ از جوابی ، بلندتر صداش کرد و گریه کرد آلفای همیشه استوارش جلوی چشماش زمین خورده بود ، دو زانو کنارش نشست
+ جو...جونگکوک ....جونگکوکی
وقتی دید آلفا جوابی بهش نمیده
جیمین که از صدای بلند تهیونگ ، نگران شده بود که مبادا برای تهیونگ اتفاقی افتاده باشه به سرعت بیرون اومد ، تهیونگ رو دید که بالا سر مرد غریبه گریه میکرد
/تهیونگ عزیزم چی شده ؟؟
+هیونگ نو رو خدا کمکش کن آلفام آلفام از هوش رفت
آلفاش ، پس این کثافت کسی بود که تهیونگ رو عذاب داده بود دلش میخواست ولش کنه همونجا بمیره ولی به خاطر تهیونگ باید به اون نجس دست میزد ، منزجر کننده بود ولی چاره ای نداشت
/عزیز هیونگ بهم کمک میکنی ؟ هیونگ میخواد این تن لش رو بلند کنه خب تو هم خواست به ما باشه
+ باشه ... هق .... ولی ... هق ... دیگه ...هق ... بهش نگو ... تن لش
جیمین گردشی به چشماش داد و گفت باشه عزیزم حالا بیا این قدیسه رو ببریم داخل
جیمین به سختی جونگ کوک رو روی کولش نگهداشت و تا کنار مبل برد ، اون روی مبل انداخت ، به دستاش نگاه کرد ، خونی شده بودن اما چرا ؟
از استین های لباس مشکی اون مرتیکه خون چکه میکرد چطور نفهمیده بودن ؟؟ با بیشترین سرعتی که میتونست آستین های لباس جونگکوک رو بالا زد باند هایی که دور جفت دستاش پیچیده شده بود از خون سرخ شده بود ، باند ها رو باز کرد
بهت زده به دستاش نگاه کرد ، اون زخما اصلا عادی نبودن کاملا مشخص بود بریده شدن ، اون مردک احمق خود زنی داشت ! قطعا چیز جالبی برای تهیونگ نبود ولی چاره ای جز صدا کردنش نداشت ، برای بخیه زدن اون فاجعه نیاز به کمک داشت
تهیونگ رو صدا کرد و ازش جای جعبه کمک های اولیه رو خواست ، پسرک بیچاره با دیدن دست های آلفاش زبونش بند اومده بود ولی با داد جیمین به خودش اومد
بعد از حدود سی دقیقه بخیه زدن زخم ها تموم شد ، انگار هر کدوم از اون زخم ها تیری بود توی قلب تهیونگ
جیمین تا قصد کرد بشینه ، صدای زنگ در بلند شد ، هرکسی هم که بود خیلی عجله داشت اخه آدم حسابی هم به در میکوبی هم زنگ میزنی
تا در رو باز کرد سرگیجه شدیدی گرفت ، مطمئن بود این حس متقابله ، چوت هرچی نباشه اون جفتش بود ، جفتب که بی اهمیت بهش جلوی در خونه رهاش کرد و داخل رفت.....
______________________________________
های ، چطورین ؟
اینم پارت جدید امیدوارم لذت ببرید 🥰
امروز یه پارت دیگه هم خواهیم داشت 😋
منتظرش باشین ❤️
ممنون که میخونین و دوستتون دارم 😍

ESTÁS LEYENDO
Depravation
Romanceتنها بود توی شهری که هیچکس نه میدیدش ، نه میشنیدیش... قلبش رو چنگ مینداخت نگاه های قضاوتگر مردم اری از دونستن هرچیز ولی تهیونگ تحمل میکرد به خاطر نخودفرنگی توی شکمش تحمل میکرد ... ...................................... قسمتی از فیک : "هی...