" سوپرایز "

1.3K 109 41
                                    

تهیونگ شوکه از حرکت جونگ‌کوک فقط تونست خودشو نگه داره و دستشو دور کمر جونگ‌کوک حلقه کنه!

+ نیک؟ نزدیک بود جفتمونو بندازی!
_ ته..
+ چیشده؟
_ اون .. اینجاست ..!

اونقدر با مظلومیت و معصومیت این جمله رو گفت که ناخودآگاه تهیونگ صورتشو قاب گرفت و گفت:
+ شوالیه اینجاست زیبای خفته! از هیچی نترس.

و وارد شد که زمزمه زیر لبی جونگ‌کوک رو شنید:
_ از نظر تو من زیبام سرگرد؟

تهیونگ حرفی نزد و به سمت سالن رفت.
نیکلاس به دنبالش رفت.
سفیر با سرگرد دست داد و لبخند زد:
+ خسته نباشی پسر!
+ ممنونم جناب سفیر ..
+ خب جونگ‌کوک راجب ..

نیکلاس وسط حرف پدرش پرید:
_ نه نه نه نگین پدر.. هنوز بهش نگفتم..

مایکل دستاشو با حرص مشت کرد؛ نامزدش داشت عملا نادیده اش میگرفت.

تهیونگ با تعجب به سمت نیک چرخید:
+ چیزی شده؟
_ اوهوم.. مامان و بابا تدادک یه شفر دیدن.. یعنی قراره بریم تعطیلات..

+ اونوقت به کجا؟
_ اسپانیااا

با چنان شور و شعفی گفت که تهیونگ ناخوداگاه لبخند کمرنگی زد.
به سمت سفیر رفت و گفت:
+ پس باید راجب امنیت سفر باهم صحبت کنیم جناب سفیر.

سفیر که از سرگرد کیم به شدت خوشش میومد با اشتیاق قبول کرد و باهم راهی اتاق کار سفیر شدن.

جونگ‌کوک با لبخند به راه رفته ‌ی پدرش و سرگرد خیره شد.
مایکل از جا بلند شد و به سمتش رفت، نمیتونست بشینه و نگاه کنه نامزدش ازش فاصله بگیره.
باید دلشو به دست می‌آورد.
جعبه سرمه ای رنگ رو برداشت و به سمت نیکلاس رفت.
× نیکلاس ؟

با شنیدن صداش نیک از جا پرید.
انگار تازه حضور مایکلو درک کرده بود:
_ ا.. ازم فاصله بگیر .. مادر..

× نیک من پشیمونم .. اشتباه کردم .. مست بودم و عصبانی .. هرچند میدونم توجیه نمیشه ..
کارم خیلی بد بود..
ولی تو که میدونی نیکلاس .. تنها پناه منی .. من به جز تو کسیو ندارم ..

_ ن..نمیخوام ببینمت .‌. از اینجا برو..

× برم و با سرگرد تنهات بذارم؟

_ اره برو..
داری اذیتم میکنی..

مایکل قدمی جلو گذاشت و مچ دست نیکلاسو گرفت:
× ازت عذرخواهی هم که کردم .. دیگه چیکار کنم منو ببخشی؟

نیکلاس اما اشک توی چشماش حلقه زده بود ؛ راشل با دیدن وضع پسرش از جا بلند شد:
_ مایکل رهاش کن ..
× شما بگین مادر..
_ گفتم رهاش کن مایکل   داری اذیتش میکنی..
× تا منو نبخشه ولش نمیکنم..

اشکای نیکلاس روی گونه هاش ریختن.
فشار دست مایکل روی مچش زیاد بود.

× ببخش منو ..
_ و..ولم کن لعنتی..
_ ولش کن مایکل..ولش کن بهت گفتم..

" 𝐓𝐨𝐠𝐞𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐈𝐧 𝐏𝐚𝐫𝐢𝐬 "Where stories live. Discover now