جیمین به لبهی جکوزی تکیه داد و چشماشو بست:
_ آخیشش! چقد کِیف میده!
بدون مزاحم ، بدون سر خر ، بدون اون ماهیتابه تفلون ._ چی میگی برای خودت زیرلب جیمینی؟!
_ دارم میگم چقد میچسبه هیچ سر خری نیست که مزاحم آرامشمون بشه .
_ دقیقا !
جیمین بدنشو به گرمای آب سپرد.
پسرجوونی بهشون نزدیک شد:
× ببخشید این نوشیدنی ها برای شماست!_ برای ما؟!
جیمین با شک پرسید و پسر جوون با لبخند گفت:
× دوتا آقای جوون توی کافیشاپ نشسته بودن گفتن اینو براتون بیارم .نگاه جونگکوک به سمت کافیشاپ چرخید و تونست قامت مردونهی سرگرد عزیزشو ببینه که از پشت شیشه مشخص بود.
با لرزش قلبش ، لبخندی زد و از پسر تشکر کرد .
_ چه سرگرد مهربون شده !جونگکوک نیشخندی زد و گفت:
_ تهتهی عزیزم با من مهربون شده بابت دیروز
، سرهنگ چرا برای تو نوشیدنی فرستاده؟!جیمین نیششو باز کرد و ردیف دندونای سفیدشو نشون جونگکوک داد:
_ این نشون میده نقشه هام داره جواب میده!جونگکوک جرعهای از شیرموز موردعلاقهاشو خورد:
_ باز چه نقشهای کشیدی هیونگ؟! راجب چی حرف میزنی؟
_ نقشه اینه پسر ، خوب گوش بده!
"چگونه سرهنگ مین را از کراش تبدیل به دوست پسر کنیم"شیرموز توی گلوی جونگکوک پرید:
_ چ..چی؟!_ تازه کجاشو دیدی؟! برای تو و سرگردم برنامه ها دارم..
جونگکوک نگاه غمیگنشو به تهیونگ دوخت:
_ بادت رفته چیمچیم؟!
من نامزد دارم .._ نامزدت بیاد بره تو کوچه ..
نیمزید دیریم.. گگگگگگ_ هیونگ!
_ چیه اعتراضی داری؟ خود احمقت متوجه این نیستی که داری عاشق سرگرد میشی..
_ میدونی چیه جیمین؟! موندن زیادی توی جکوزی برای مغز خوب نیست.
جونگکوک گفت و از جکوزی بیرون اومد که با شنیدن صدای جیمین وایساد:
_ انکارش کن جئون نیکلاس! تا وقتی که میتونی انکارش کن ، ولی اینو بدون فقط خودت متوجه اون عشق نشدی ..جونگکوک دستشو مشت کرد و به سمت استخر اصلی قدم برداشت.
جیمین نگاهشو به جونگکوک داد و با رفتنش داخل آب مردمک چشمهاش دنبال سرهنگ گشت.
نگاهشو به آبمیوه هدیهی سرهنگ مین داد و لیوانو سر کشید .جونگکوک با حال بدی که از حرفهای تلخ ولی واقعی جیمین گرفته بود، داخل استخر شنا میکرد .
_ من نمیتونم عاشق باشم .
حق ندارم عاشق باشم .درگیری های ذهنیش ادامه داشت تا جایی که متوجه اومدن تهیونگ نشد و تنها زمانی که بدنش بین دستای قوی و مردونهای گیر افتاد.
صدای جیغش توی سالن خلوت استخر اکو شد و تهیونگ زیرگوشش نجوا کرد:
+ هیشششش! .. منم ..
_ ترسوندیم..
+ وقتی من اینجام از چیمیترسی؟!
_ بذار بچرخم، تا صورتتو ببینم سرگرد!
YOU ARE READING
" 𝐓𝐨𝐠𝐞𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐈𝐧 𝐏𝐚𝐫𝐢𝐬 "
Actionجئونجونگکوک دورگهی کرهای_فرانسوی، در آستانهی ازدواجش، موردحمله قرار میگیره و پدرش تصمیم میگیره براش بادیگارد استخدام کنه و کی بهتر از افسر کیمتهیونگ که اصالت کرهای داره ..؟ •• این فیک توی این چنل آپ میشه! مثل همیشه منتظر حمایتهای شما هست...