با عصبانیت مشتشو به میز کوبید.
+ لعنتی!! لعنت بهت .قفسه سینهاش با شتاب بالا پایین میشد .
احساس میکرد مغزش داره منفجر میشه.هوسوک نگاهشو از نامجون گرفت و ادامه داد:
_ اول بهش تجاوز شده و بعد شاهرگشو بریدن .دست سوکجین رو حس کرد شونه اشو ماساژ میداد .
_ آروم باش جونی .
+ نمیتونم.. وقتی اون قاتل عوضی راست راست داره برای خودش میچرخه ، نمیتونم آروم باشم .یونگی خودکارشو پرت کرد روی میز و گفت:
+ به این پرونده هایی که بهتون میدم نگاه کنید.هوسوک پوشه های کاغذی آبی رنگ رو بینشون پخش کرد!
تهیونگ پرسید:
+ اینا چین؟+ منو هوسوک گذشته تموم وزرا رو بررسی کردیم .
28 سال پیش ، همشون توی یه مهمونی شرکت کردن .+ خب؟
هوسوک تصویر روزنامه رو ، روی پرده آورد:
_ این روزنامه 28 سال پیشه.
تجاوز دسته جمعی به یه زن .
خبر ساز ترین اتفاق اون موقع بوده.سوکجین متفکر گفت:
_ پس قاتل داره انتقام میگیره !نامجون پرسید:
+ برای چی خب؟ مگه نسبتی با اون زن داشته؟تهیونگ پرسید:
+ هویت اون زن مشخصه؟+ ماریا مارکر . زن مشاور اسبق رئیس جمهور وقت فرانسه .
چشمای سوکجین گرد شد:
_ یعنی به زن مشاور تجاوز کردن؟یونگی سرشو تکون داد:
+ تمام این مقاماتی که بچه هاشون کشته شدن، توی اون مهمونی بودن..نامجون ادامه داد:
+ هویت متجاوزا مشخص شد؟+ نه متاسفانه. این خبرم یکی از خدمتکارای حاضر توی اون جمع رسانهای کرد.
تهیونگ نگاهی به پروندهای که هوسوک بینشون پخش کرده بود ، کرد:
+ جسد آلینا سَندرُمن ، در 26 فوریه 1995 در خانهاش پیدا شد.
او در حالی که شاهد پرونده تجاوز به همسر مشاور اسبق رئیس جمهور وقت فرانسه بود ، دو روز قبل از دادگاه خودش را کشت و پرونده به دلیل نبودن مدارک کافی و خودکشی شاهد ، مختومه اعلام شد .سوکجین تیتر روزنامه رو خوند:
_ خودکشی یا قتل؟
آلینا سّندرُمن به قتل رسیده یا خودکشی کرد؟هوسوک ادامه داد:
_ ماریا مارکر و دیوید مارکر ، یه پسر به اسم جیمز داشتن .نامجون پرسید:
+ یعنی کار جیمزه؟هوسوک سرشو تکون داد:
_ تقریبا غیر ممکنه چون یکماه بعد از مختومه شدن پرونده، هر سه نفر توی تصادف رانندگی مُردن .نامجون چنگی به موهاش زد:
+ لعنت بهش ! چرا از هر طرف میریم به در بسته میخوریم؟سوکجین خودکارشو بین انگشتاش چرخوند:
+ در عوض الان میدونیم هدف قاتل انتقامه . ولی اینکه کیه و چه نسبتی با خانواده مارکر داشته معلوم نیست .
YOU ARE READING
" 𝐓𝐨𝐠𝐞𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐈𝐧 𝐏𝐚𝐫𝐢𝐬 "
Actionجئونجونگکوک دورگهی کرهای_فرانسوی، در آستانهی ازدواجش، موردحمله قرار میگیره و پدرش تصمیم میگیره براش بادیگارد استخدام کنه و کی بهتر از افسر کیمتهیونگ که اصالت کرهای داره ..؟ •• این فیک توی این چنل آپ میشه! مثل همیشه منتظر حمایتهای شما هست...