مرد، خیره به عکس توی دستش پوزخندی زد :
× اشتباه بزرگی کردی سرگرد!
دست روی ممنوعهی من گذاشتی ..
بهت قول میدم جلوی چشمای جونگکوک، دستاتو میشکنم و یه گلوله حرومت میکنم ..با فندک مشکی رنگش ، عکسی که نشون میداد جونگکوک توی آغوش سرگرد کیم آرومه رو آتیش زد.
تقه ای به در اتاقش خورد ، " بیا داخل " گفت و بی توجه به هرچیزی ، عکس در حال سوختنو کف پارکت های چوبی رها کرد .
صدای تق تق پاشنه های کفش زنونهای باعث شد اخمی کنه:
× چی میخوای؟زن عصبی و خشمگین بود:
× توی عوضی بهم قول داده بودی ! گفتی اونو بهم پس میدی..مرد، بیخیال سیگار بعدیشو روشن کرد:
× خب ؟ چه اتفاقی افتاده که فکر میکنی زیر قولم میزنم؟زن با عصبانیت دستشو روی میز کوبید:
× اون پسرهی افعی خوش خط و خال با تهیونگ من غیب شده میفهمی؟!مایکل به سمتش خیز برداشت:
× حرف دهنتو بفهم ! وگرنه دندوناتو ، توی حلقت میریزم ..زن پوزخندی زد:
× چیه؟ بهت بر خورد ؟ واقعیت اینه که نامزدت از بودن با تهیونگ لذت میبره ..× ادامه بده تارا ! داری با حرفات وادارم میکنی یه گلوله حروم سرگرد عزیزت بکنم
و این کاملا به نفع منه! ادامه بده.تارا از حرص دستاشو مشت کرد.
× آدماتو بفرست دنبالشون مایکل ..× چجوری غیب شدن؟ مگه کسی نبود مواظبشون باشه؟!
" فلشبک به 12 ساعت قبل ، بیمارستان"
تهیونگ به محض باز شدن در خودشو به پشت بوم رسوند.
با دیدن پسر جوونی که لب پشت بوم وایستاده بود و هیچ شباهتی به گمشدهی اون نداشت نفس راحتی کشید.یونگی با نفس نفس زدن بهش رسید و دستی به شونهاش زد:
+ برو دنبالش پسر، اینو بسپار به من.تهیونگ سر تکون داد .
وارد آسانسور شد و موبایلشو در آورد.
ردیاب ، لوکیشن جونگکوک رو کنار رود سن نشون میداد.
+ صبر کن کوچولو دارم میام.بارون نم نم میزد و این چیزی بود که هوای پاریسو دلنشین تر میکرد.
در سکوت شب ، به سمت خیابون منتهی به رود سن میروند و توی ذهنش پر بود از نحوه برخوردش با جونگکوک.
بالاخره به مکان مورد نظرش رسید.
با دیدن جسم ظریفش که میلرزید ، حدس زدن این که سخت مشغول گریه کردنِ سخت نبود..از ماشین پیاده شد و با قدمهای آهسته به سمتش رفت .
الان که داشت میدیدش میفهمید چقدر دلتنگش شده.
بدون اینکه به خودش مجالی برای پشیمونی بده دستاشو در کمر پسر کوچیکتر حلقه کرد و از لرزیدن تنش لذت برد:
+ هیشششش زیبای خفته ..
YOU ARE READING
" 𝐓𝐨𝐠𝐞𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐈𝐧 𝐏𝐚𝐫𝐢𝐬 "
Actionجئونجونگکوک دورگهی کرهای_فرانسوی، در آستانهی ازدواجش، موردحمله قرار میگیره و پدرش تصمیم میگیره براش بادیگارد استخدام کنه و کی بهتر از افسر کیمتهیونگ که اصالت کرهای داره ..؟ •• این فیک توی این چنل آپ میشه! مثل همیشه منتظر حمایتهای شما هست...